نگاشته شده توسط: ordoukhani | دسامبر 26, 2008

مرا مسخره کنید!

مرا مسخره کنید! 

ترکه…، رشتی‌ی…، قزوینی‌ی…، لره…، اصفهانی‌ی…، کاشانی‌ی… و مشهدی‌ی…!
تصادفی در گوگل دیدم که چندی از هموظنان من، به ویژه ترک زبان‌ها، طنزهایی که در باره آنان گفته می شود توهین به خود می شمارند.و سبب رنجش خاطرشان گشته.
من حاضر به هر کاری هستم، تا شما را لحظه ای بخندانم. در رگهای من خون ترک، کرد، بخیاری، قشقایی، گیلانی و مازندرانی، از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب ایران جریان دارد. و اگر هجو و طنزی در باره ملت ایران، از هر کجا که باشند، گفته شود، من در آن سهیم خواهم بود.

بزرگترین خوشبختی من، زمانی است که سبب خنده مردم می شوم. گاهی خودم را به بیشتر از آن که خرم به خریت می زنم تا دیگران را بخندانم. خوشبختانه تاکنون کاری نکرده ام که اشک کسی در آورده باشم.( دست کم آگاهانه.) 

در تابستان سال 1975 میلادی در بیمارستان «مولیر» بروکسل بستری بودم. یک روز ظهر که روی تخت ام نشسته بودم و سوپ می خوردم، در سوپ ام لیمویی فشردم. مرد مسنی که با او هم اتاق بودم، در حالیکه از درد می نالید، سر برگرداند و خندید و گفت: هه هه، تو آب  لیمو توی سوپ ات می ریزی؟ شاید برای ما ایرانیان این کاری عادی باشد، ولی برای یک بلژیکی غیر قابل تصور بود که او را به خنده وا داشت. یک ساعت بعد این مرد زنده نبود. روانش شاد.

من نا خود آگاه سبب شدم تا مردی با لبی خندان دنیا را ترک کند. این بزرگترین سرفرازی من در زندگی است.
عزیزانم مرا مسخره کنید. تا می توانید به من بخندید، بخندید. از خنده شما شادم، حتی روان من، پس از مرگم.

من خیلی هجو نوشته ام. از چپ چپ، تا راست راست را در کتابی به نام «هرچه بادا، باد» که موضوع اش باد معده است، مسخره کرده ام. نوشتم که در تمام طول تاریخ مان شعرای ما در باره یک به یک اعضای یارشان شعر گفته اند، جر تیزشان! بدین منظور قصیده، شعر، رباعی‌های بسیاری در وصف باد معده یار گفته‌ام. البته عده‌ای که به عقب مبارکشان می گویند: پشت سر من نیا که بو می‌دی! به تیریک قبای‌شان بر خورده، مرا بی ادب، حمال، چاله میدانی و لات می دانند. هر کسی از ظن خود شد یار من .  

از جمله گفته ام؛

ای انکه به گ .. تو گرفتار شدیم
وز نغمه و بوی آن بسی شاد شدیم
رها کن گ.. دگری تا که به رقص آییم
این نیز ز ک.. ان یار مبارک خواهیم.   یا

گ.. تو چنان نقش بست در جانم شبی
گفتما، این گ.. یار هرگز ز یاد نبری
ز بویش چشم آب آمد و بینی بسوخت
وز صدایش کر گشتم ندارم ز دنیا خبری.

بیش از صد صفحه از این مزخرفات نوشته ام. کسی تلفن کرد و گفت: آقای اردوخانی، در بیمارستان… در برلین بستری بودم. نیمه شب خوابم نمی برد. تصادفا یکی از دوستان کتاب «هرچه بادا،باد» شما را برایم آروده بود. از بی حوصلگی دست بردم و شروع به خواندن و خندیدن کردم. پرستاری برای سر زدن به من امد. وقتی دید می خندم، علتش را پرسید. من چند داستان کوتاه شما را به آلمانی ترجه کردم و برایش خواندم. او همان موقع چند نفر دیگر از همکارانش را صدا کرد. من می خواندم ترجمه می کردم و می خندیدیم. فردا در بیمارستان معروف شدم، و به اتاق بیماران می رفتم و هجوهای شما را برایشان ترجمه می کردم و با هم  می‌خندیدیم.

خیلی از دوستان می گویند: این کتاب تو «انتی دپرسیو»( ضد غمگینی است) هر وقت غمگین‌ایم، برای چندمین بار به سراغش می رویم.

از هموطنانم، هر کجا که هستند خواهش می کنم، از هجو های بی معنی و بدون غرض که تنها برای چند لحظه خندیدن است، ناراحت نشوند. این هجو ها در تمام دنیا وجود دارد. مردم هر شهری در باره شهرهای دیگر کشورشان می گویند. بدون اینکه از هم برنجند. حتی در این کشور کوچک بلژیک که یک پنجاهم ایران است. همچنین در فرانسه، المان، انگلستان و…، جالب آنکه تمام آنچه ما در باره یکدیگر می گوییم، اینها در باره هم می گویند.

من به هر کجا که می روم، با شوخی و خنده سر به سر همه می گذارم، می خندانم، حتی نا آشنا و عصا قورت داده ها. و حرفم را همه جا بی پروا می زنم. 

عزیزانم! مرا مسخره کنید. تا می توانید به من بخندید. از خنده شما شادم. حتی روان من، پس از مرگم.

 جمعه 6 دی1387 ــ 26 دسامبر 2008 بروکسل ــ اردوخانی


پاسخ

  1. با درود جناب اردوخانی با تشکر از نظر شما
    دوهزار سال ایل و طایفه ها تو سر و کله هم می زدند تا اینکه 500 سال پیش سرو کله استعمار پیدا شد اونا برای ما ‏شاه می خواستند و مرز و تاریخ و ملت و ارتش و جنگ تا برسن به امپریالیست و انقلاب مشروطه جور کنن تا ‏خودشون بزن تو سرو کله هم 40 ساله خر شدن و دارن پول مفت نفت می دن و مردمم خیال کردن خودشون ‏زرنگ بودن پول و پله و ماشین و زندگی دارن نمی دونن دیگه حالا ورق برگشته و پس می گیرن و چپق خواهند ‏کشید. ‏
    درصورتیکه تمایل به لینک داشتید خبر کنید
    در راه خدمت به ایرانی عزیز و ایران سرافراز سلامت و پیروز باشید.‏

  2. سلام
    از تصادف که هرچه بادا باد، ماهم چیزی از جنس باد در این هفته آورده ایم.

  3. سلام واقعا همینطوره . توی ایران مردم دنبال بهونه میگردن که از همدیگه دلخور بشن نمیدونم چرا هی ام این موضوع داره بیشتر و بیشتر می شه نمیدونم شاید همه دلشون میخواد توی انزوای پنهان قرار داشته باشن تا راحتتر به بدبختیهاشون فکر کنن. تو دبیرستان یه دوستی داشتم همیشه به من می گفت وای اگه شما ترکا نبودید چقدر حوصله ی ما سر می رفت و نمی دونستیم به چی بخندیم منم با خنده جوابشو می دادم که اونوقت برای اینکه بخندی مجبور بودی همش جلوی آینه وایسی. حالا گذشته از اینا این کتاب ضد افسردگی شما را از کجا ما می تونیم پیدا کنیم تو ایران یا جای دیگه یا اینترنتی؟

  4. سلام اقای اردوخانی از اینکه به وبلاگ من سر زدید بسیار از شما متشکرم.از مطالبتون در وبلاگ خوشم اومد امیدوارم همیشه موفق باشید.

  5. اردخانی عزیز سلام!

    از همه ریادتر زندگینامه شما برایم در خور توصیف بود. من هم چون شما و با سن و سال شما هستم. وقتی از هر بندی رسته باشی میتوانی آزاد پرواز کنی و سرزمین خدا برایت مکانی خواهد بود مقدس.در مورد نوشته های شما که تخصصی است نمیشود به سادگی ودر جند جمله نقدی نوشت همیقدر میگویم که از نظر بنده در خور توصیف است. اگر میخواستید میتوانیم تبادل لیک کنیم. موفق باشید.

  6. دعوت به خوانش و نقد داستانی به نام «بهتر»

  7. شما همین شعرهای بی سروته را بگید ما می خندیم قربان!


برای ظ پاسخی بگذارید لغو پاسخ

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: