کفشهایم روی هم سوارند
مسافرم! به سفر میروم.
از روز، زاد روزم،
پیش از اینکه کفشی به پا کنم،
کفش هایم روی هم سوار بودند،
ندا می دادند: مسافرم!
به مسافرتی می روم،
۲۰ مهر ۱۳۸۷ ــ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۸
کفشهایم روی هم سوارند
مسافرم! به سفر میروم.
از روز، زاد روزم،
پیش از اینکه کفشی به پا کنم،
کفش هایم روی هم سوار بودند،
ندا می دادند: مسافرم!
به مسافرتی می روم،
۲۰ مهر ۱۳۸۷ ــ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۸
نوشته شده در شعر
من انسانی آزاد شده از یک فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی هستم . برای به دست آوردن این آزادی با خودم جنگیده ام و هنوز می جنگم . من دیگر خودم را بنده و غلام و چاکر و نوکر و خاک پای کسی معرفی نمی کنم . کسی را هم جناب عالی نمی خوانم ، به عرض کسی نمی رسانم . برای من پزشک در مطب یا بیمارستان آقا یا خانم دکتر است، استاد در دانشگاه، خارج از آن جا خانم یا آقای ...هستند. در نبرد با چاپلوسی ، دروغ ، حسادت ، ضعیف کشی ، مرده پرستی ، عدم اعتماد به خود و قبول سرنوشت که همگی زاده فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی است ، پیروز شده ام . و میدانم لحظه ای غفلت؛ آنها بر من چیره می شوند. از شما خواهش می کنم مرا در نبرد با این فرهنگ پوسیده چندهزار ساله یاری دهید. «ابوالفضل اردوخانی»
سلام
مدتی است به کویر نیامدید.
به روزم ومنتظر حضورتان.
مانا باشید.
By: شهرزاد on اکتبر 12, 2008
at 7:37 ب.ظ.
سلام
احسنت احسنت خوب همتی داری که جدا می شوی ومی روی
By: جهانگرد on اکتبر 13, 2008
at 10:09 ق.ظ.
درود بر شاعر و سلام بر این شعر .
بدرود
By: محبوبه میم on اکتبر 13, 2008
at 6:28 ب.ظ.
سلام بر حاجي اردوي خودمون.راستياتش هر كاري ميكنم از همون موقع مدرسه هم با شعر و شاعري مشكل داشتم و نميتونم درست و حسابي رابطه برقرار كنم. فك كنم خيلي بد باشه.
تو پست هاي گذشته پستي كه دو تا توله سگ توش بود خداييش خيلي چسبيد اي ول.
اگه ما آدم ها اندازه يك سگ معرفت داشتيم كه دنيا گلستان ميشد.
ببخشين خيلي راحت حرف ميزنم آخه ما اينجا خيلي راحتيم.
زت زياد.[
By: جواد on اکتبر 13, 2008
at 9:07 ب.ظ.
همه مسافرند و می آن و میرن… کاش به ایران مسافرت نمی کردیم. هم اینقدر دوسش داریم که نمی تونیم فراموشش کنیم. هم اینقدر سخت می گیرن که نمی شه توش زندگی کرد.
By: سینا on اکتبر 17, 2008
at 3:33 ق.ظ.