نگاشته شده توسط: ordoukhani | جون 30, 2008

عکس خواهرم !

عکس خواهرم !

نزدیک خانه، به او برخوردم.  ضمن سلام و احوالپرسی به در خانه‌ام رسیدیم. دقایقی به ظهر مانده بود. گفتم: بیا تو با هم نان و پنیری بخوریم. بدون اینکه نه بگوید، به دنبال‌ام آمد. داشتم کلید را در قفل می چرخاندم که صدای تلفن را از درون آپارتمان، شنیدم. با عجله در را باز کردم و به دفترم برای برداشتن تلفن رفتم، ولی پیش از اینکه گوشی را بردارم تلفن قطع شد. سر برگرداندم او هم پشت سر  من بود. نگاهی سرسری به کتاب ها انداخت، یکباره چشم اش روی آلبوم عکس ها ثابت ماند. پس از لحظه ای گفت: اجازه دارم عکس های آلبوم را نگاه کنم؟ با لبخندی گفتم: اشکالی ندارد. آلبوم را برداشت و به عکس‌ها نگاه  کرد. اسم صاحبان برخی از عکس ها و نسبت‌ شان را با من ،  پرسید. من هم  پاسخ دادم. یکباره دقایقی به عکسی نگاه کرد و گفت: این عکس کیست؟
ــ خواهرم.
ــ چقدر شبیه مادر من است،
ممکن است خواهش کنم که به من قرض بدهی، تا  یک کپی از آن بردارم، بعد به شما پس بدهم.
ــ (با لبخند) هیچ اشکالی ندارد.
ـ موقع فرار از ایران ، تمام عکس های خانوادگی، مدارک ام و هرچه پول داشتم از من دزدیدند.

چند ماه بعد، مرا به خانهاش دعوت کرد. پس از صرف چای و شیرینی، یک آلبوم بزرگ پر از عکس‌های خانواده‌اش را آورد  و به من نشان داد!  این برادرم مسعود و این خواهرم سهیلا که در جنگ و گریزهای خیابانی اوایل سال 57کشته شدند. این عکس برادرم  فرخ، بعد از انقلاب اعدام شد. این مادرم(عکس خواهر من) و پدرم که دق مرگ شدند.  این احمد پسر عمویم و این فرهاد پسر دائی‌ام که در جنگ کشته شدند. این فرزانه دخترعمویم ، حالا در کانادا است. این من و خوهر و برادرهایم وقتی بچه بودیم. این …آهی کشید و ادامه داد: این عکس ها را از دوستان و آشنایان گرفتم . بعضی را هم از کهنه بازار خریدم .آدم در یک کشور غریب نمی تواند بدون فک و فامیل زندگی کند، مخصوصا حالا که با یک دختر بلژیکی آشنا شدم و میخواهیم باهم ازدواج کنیم، بالاخره خودش و فک و فامیلش می پرسند! تو هیچ عکسی از بستگان‌ات نداری؟

۱۰ تیر ۱۳۸۷ ــ ۳۰ ژوئن ۲۰۰۸ بروکسل ــ اردوخانی


پاسخ



  1. سلام بر اردوخانی عزیز! راستی، به این هم می شود گفت: طریقهء زندگی…

  2. درود
    بسی دلربا بود. (ببخشید خواستم عربی بکار نبرم دیدم معنی نمیده) پس: خیلی جالب بود

  3. درود بر اردوخاني .

    پس از مدّتها به وبلاگت سر زدم و از اين نوشتت بسيار بسيار لذّت بردم . ممنون و

    دست مريزاد .

    بدرود

  4. حرف های همیشه ناگفته ی انقلاب ایران..

  5. سلام استاد
    به روزم و مشتاق نظرت.

  6. سلام
    زیبا ساده روان مثل همیشه

  7. راستی عکس ها فک و فامیل واقعی بوده اند یا خیر ؟
    وقتی چیزی نمانده برایمان که به آنها افتخار کنیم به خاطرات مفتخریم . متاسفانه

  8. با سلام خدمت استاد گرامی
    بمناسبت روز قلم :
    قصابها آزادانه تر از روزنامه نگارها قلم میزنند.
    شاد و پاینده باشید

  9. سلام.وب جالبی داری.اگه به منم سر بزنی خوشحال میشم.

  10. سلام اقای اردوخانی داستان (عکس خواهرم )رو خوندم دست شما درد نکنه داستان جالبی بود. مثل همه ی داستان هاتون

  11. سلام استاد
    با چند کاریکلماتور در ماهنامه طنز و کاریکاتور بچه مشد
    به روزم.
    شاد و پاینده باشید

  12. سلام
    مدتی بود اینجا نیامده بودم در حال حاظر در سایت خودم اقدام به نوشتن خاطرات کردم خوشحال میشوم نظرتان را بدانم

  13. سلام
    ما هم آپ کردیم
    منتظرتونیم

  14. سلام پدر روزتان مبارک

  15. خدا کند صحت داشته باشی! دیریست نیامدی!
    از کتاب «دو پای چوبی در دادگاه الهی» هم چیزی نگفتی؟! آیا چاپ شد؟
    به امید بهروزی و کامگاریت

  16. ماهنامه ی اینترنتی ادبی – هنری – طنز دارالمجانین در یک شماره که اول شهریور ماه منتشر خواهد شد رایگان خواهد بود و اگر بتوانیم تمامی شمارگان پسین هم رایگان خواهد بود و ورود برای عموم آزاد خواهد بود . در ضمن نشانی آن را در وب در باب شعر و شاعری خواهید دید
    با تشکر گردانندگان دارالمجانین خ . ش – س . ق – س . – ز – م – ع – ی . ن –
    اگر تمایل به نوشتن برای دارالمجانین و آشنایی با موضوعات آن دارید به وب در باب شعر و شاعری مراجعه کنید سپس مطلبتان را به نشانی در باب شعر و شاعری بفرستید ( کامنت خصوصی ) تا در صورت تایید شورای نگارش در صفحات گذارده شود


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: