زنی که هنوز به طرفش پرواز می کنم
مادرم لاغر و ریزه میزه بود.وقتی خیلی کوچک بودم، در آغوش مادرم ، حتی وقتی چهار زانو نشسته بود، احساس امنیت و آرامش نمی کردم. ولی در آغوش شیرین خانم همسایه آسوریمان، که زنی چاق و قد بلند بود، حتی وقتی ایستاده بود، احساس آرامش می کردم. هر وقت شرین خانم را می دیدم، به طرفش می دویدم، او مرا بلند می کرد و به سینه اش می فشرد و لبانش را به صورتام می چسباند و دور خودش می چرخید. من از ته دل می خندیم. مادرم با شوخی وخنده، به شیرین خانم می گفت: خانم شما چکار کردین که این کره خر وقتی شما را می بیند ، به طرف تان پرواز می کند؟
اکنون، وقتی شیرین خانم را لاغر و خمیده، عصا بر دست می بینم ، باز هم به طرفش پرواز می کنم. او با چشمان کم نورش، در یکی دو قدمی مرا می بیند،با زحمت کمر راست می کند، دست هایش را بالا می برد.من خم می شوم ، او را در آغوش می گیرم، به خودم می چسبانم ، لبام را بر پیشانی اش می فشارم.
روانش شاد! مادرم دیگر نیست، اگر بود حتما می گفت: خانم شما با این نره خر چکار کردید، که هنوز به طرف تان پرواز می کند.
22 خرداد 1387 ــ 11 زوئن 2008 . بروکسل
روح مادرت شاد و یادش گرامی …
( تو هم یه فاتحه بخون … )
منم به مامانت هدیه روز مادر رو دادم …
من که سایه مامانم بالا سرم هست … قدرشو نمی دونم
خدا این سعادت رو نصیبم کنه !
By: 卍 OjoObe 卍 on جون 25, 2008
at 4:38 ب.ظ.
کلآ می تونم بگم خیلی دیوونه ای !!!
نوشته های قبلیت رو می گم …
ساده و صمیمی نوشتی اما یه دنیا حرف دارن
خودت هم اینو فهمیدی ؟
.
.
.
.
.
.
من لینکت کردم …
تو هم منو با اسم 卍 اعجوبه 卍 لینک کن …
منتظرمااااااااااااااااااااااااا
By: 卍 OjoObe 卍 on جون 25, 2008
at 4:40 ب.ظ.
سلام

از اینکه به من سر زدی خیلی خوشحال شدم ، اتفاقن هدف من از وبلاگ نويسي محك زدن همين خام نوشته هاست و گوش كردن آرا و فكر كردن روي نظراتشان ، متشكرم
By: نادر نظامی on جون 25, 2008
at 5:22 ب.ظ.
روح پدرم شاد که می گفت به استاد
فرزند مرا به جز عشق دگر هیچ میاموز
حالا حکایت عشق ومهربانی شیرین خانم شما ست .
خدا حفظش کند.
By: محبوبه میم on جون 25, 2008
at 9:42 ب.ظ.
به هیچ وجه فکر نمی کردم که سنتون اینقدر نسبت به من بالاتر باشه …
از اونجایی که جلو همه شما رو اینطوری خطاب کردم ( نظر قبلی ) … پس وظیفه دارم که جلو همه از شما عذرخواهی کنم …
بخشش من به عهده قلب دریایی تون !
By: 卍 OjoObe 卍 on جون 26, 2008
at 12:03 ق.ظ.
سلام
جناب اردوخانی شما را به خدا این چنین از نبود مادرانتان حرف نزنید در این دو سه روزه هرکس از نبود مادرش گفتمخصوصا که درخارج از کشور هم زندگی می کرد خدارا شاهد میگیرم بغض گلویم را گرفت و در گلوی خود درد احساس کردم خدا مادران فوت شده را با زهرای مرضیه ومریم قدیسه محشور نماید
By: جهانگرد on جون 26, 2008
at 7:29 ق.ظ.
سلام مهربان
شیرین قلبش آسمان بوده که تو پرنده وار به سوی آن پرواز می کردی
همه انسانها با آنکه دو پا دارند اما پرواز را دوست دارند
خدا بیامرزد مادرتان را که اجازه پرواز را از شما در آغوش مادرانه زنی دیگر صلب نمی کرد .
به من سری بزنید
By: shabnam on جون 26, 2008
at 7:44 ب.ظ.