نرنجیدم!
میان دو آینه
صدها نقش خود دیدم.
شنیدم،
نقش ها در گوش هم نجوا می کردند،
ابله ، ابله ،ابله،
به نجوای نقش ها، خندیدم،
ز نجوایشان،
نرنجیدم.
از کتاب » دو پای چوبی در دادگاه الهی» کم وبیش در ششصد صفحه امیدوارم برای اول هفته سپتامبر آماده شود.
سلام .
ظاهرا چاره ای جز تسلیم شدن ندارم .
By: یک چلچراغی on مِی 14, 2008
at 5:34 ب.ظ.
سلام تبریک بابت کتاب جدیدتون
هنوز مزه ی کلونتچه زیر زبونم هست
By: مریم on مِی 15, 2008
at 2:47 ق.ظ.
سلام جناب اردوخانی !
خیلی از آشنایی با شما خوشحالم !
با اجازه لینکتون می کنم
By: GodFather on مِی 15, 2008
at 11:11 ق.ظ.
آقا زاده ها مادر زاد مظلوم اند !!!
بهترین ساختمان فوه قضاییه ساختمان مبارزه با مفاسد اقتصادی ست .
و دانشجو بیخودی فریاد می کشد .
گفتمان فقر و غنا با حلوای مبارزه شیرین میشود .
و ما سمینار مبارزه با گفتمان جنگ طلبی را بر گذار می کنیم تا جنگ فقر و غنا به حاشیه برود .
عمو تو ایران هم هست کتابت ؟
By: پوپی on مِی 16, 2008
at 1:13 ق.ظ.
برای آقای اردو خانی :

By: محبوبه میم on مِی 17, 2008
at 9:47 ق.ظ.
دوستان من کجا هستند ؟
روزهاشان پرتقالی باد
امید که چاپ بشه
بدن شرحه ولی زیباست
منتظرم
By: یه محمود دیگه on مِی 19, 2008
at 7:39 ق.ظ.
سلام و ارادت تقديم است.
اميدوارم به وقت و زمانش چاپ شود و از طريق وبلاگ شما ما از اين مژده آگاهي بيابيم.
سالم و سليم و سلامت باشيد.
By: کاکه تيغون on مِی 19, 2008
at 6:41 ب.ظ.
شايد به روايت د.ملو روزي به آگاهي برسيم كه با خود بگوييم: من ابله هستم.
By: شمع روشن on مِی 19, 2008
at 8:50 ب.ظ.
سلام دوست گرامی
مشعل با( سخنی چند با روزنامه ی جمهوری اسلامی ) به روز شد.
مشعل بابذل نظریات شما به خود می بالد. لذا بعد ازتأمل ودقت ازنظر سازنده ی خویش محروم نفرمایید.
درضمن برای هم دردی وادای حق وحقوق مهاجرین محترم مشعل رابه دوستان خویش معرفی نمایید.
تا نظریات آنان نیز ره گشایی برای خدمت رسانی بیشتر برای بنده وامثال بنده باشد.
بدرود.


موفق باشید.
By: کوه بیرونی on مِی 20, 2008
at 6:05 ق.ظ.
باسلام دست گرامی
چشمه ساران با(گوهر نایاب) به روزشد.


By: رضائی on مِی 20, 2008
at 6:06 ق.ظ.
سلام آقای اردوخانی عزیز.تبریک میگم بابت چاپ کتاب جدیدتان.کتابهای شما را در ایران از کجا می شود تهیه کرد.من در مشهد زندگی میکنم.برایتان سلامتی آرزو میکنم.تا دیداری دیگر
By: حسین on مِی 21, 2008
at 2:11 ب.ظ.
هنوز چیزهایی برای یادگرفتن هست.
حقیقت را پشت دیوار طنز پیدا کنیم…
By: تازه نفسان on مِی 21, 2008
at 3:01 ب.ظ.
میترسم عاقبت نوشته هام ، گیوتین گردنم شود.
وقتی نوشته هایم را باد پراکنده کرد ، قلم مدعی شد که من به این بادها نمی لرزم.
گاهی اوقات حواسم را باد خیال میبرد.
وقتی از مرحله پرت شدم ، سرم آسیب دید.
گیوتین سر به سر آدمها نمی گذارد و با کسی شوخی ندارد.
گاهی اوقات خودم را در لحظه ای از زمان جا میگذارم.
همیشه برای مردن فرصت داری ،پس سعی کن زندگیتو بکنی.
درد را از هر سو نوشتم درد شد.
به واژه ای که در حال خروج از فکرم بود ،پشت پا زدم.
خوب بودن از مهم بودن مهمتر است.
By: سهراب on مِی 21, 2008
at 8:03 ب.ظ.
سلام مجدد

خبری ازتون نشد نگران شدم
By: مریم on مِی 22, 2008
at 9:34 ب.ظ.
سلام حاج آقا
حالتون خوبه ؟
امیدوارم شاد وسرحال باشین

By: سما on مِی 24, 2008
at 6:40 ق.ظ.
جالب بود !شما شعر هم می سرایید ! خیلی زیبا است!
من هم مطلب جدیدی نوشتم که خیلی خوشحال می شوم نظر شما را در موردش بشنوم!!
By: GodFather on مِی 24, 2008
at 12:23 ب.ظ.
سلام نیستید چرا انجا رو بروز نمی کنید
این کتاب جدید که برای ما شر شد آقای اردوخانی!
By: مریم on مِی 28, 2008
at 12:49 ب.ظ.
این یکی رو دوست دارم. همونیه که تو وبلاگ منم لطف کردین و نوشتین.
By: سارا رها on جون 13, 2008
at 4:39 ق.ظ.