نگاشته شده توسط: ordoukhani | مِی 7, 2008

روز معلم !

روز معلم !

امروز مانند خیلی از روزهای دیگر با دلی غمگین به یاد معلم هایم افتادم. برایم اغلب پیش می آید که یاد این انسانها که با فقر می ساختند، ولی می خواستند ما را انسان هایی شرافتمند و در خدمت ملت برای یک فردای بهتر بسازند، بیافتم. برای من هر روز روز معلم است.

 

امروز یکی از خاطراتم از معلم دبستانیم به یادم آمد.

من شاگردی درس نخوان ، شیطان و لات ،کلاس پنجم، دبستان قریب، نزدیک دروازه دولاب بودم. معلم ما آقای بهبودی انسانی شریف و با ایمان بود. خواهرم هم معلم همان دبستان بود. وقتی دید معلم، مدیر و ناظم از دست من جانشان به لبشان رسیده، به اقای بهبودی گفت: این بچه را کمی تشویق کنید.

(کاشکی می توانستم این مرد( مردان و زنان)  بزرگ را ببینم و دستش را ببوسم. یک روز با چشمانی پر از اشک به من گفت: اگر تو یکی کمی، فقط یک خورده درس بخوانی شاگرد اول می شوی، ولی من …! بگذریم)

 

آقای بهبودی بنا به خواهش خواهرم مرا چند روزی تشویق کرد، ولی من عوض شدنی نبودم. تا اینکه پس از چند روز خسته و عصبانی مرا پای تخته فراخواند. من سر به زیر در حالی که زیر چشمی کلاس را می پاییدم ، آقای بهبودی به بچه ها گفت : یک دست خوب برای جناب آقای ابوالفضل اردوخانی بزنید. بچه ها دست زدند. سپس گفت: حضرت اشرف خیلی خوش چس هستند، دم باد هم می نشینند. خیلی خوب درس می خوانند ، خواهر محترمشان می فرمایند تشویقش کنید. باز هم برای ایشان دست بزنید.رو به من کرد و گفت: حضرت اشرف بفرمایید سر جایتان ( ته کلاس )بنشینید! یادشان گرامی و روان شان شاد.


پاسخ

  1. سلام .
    مهم اینه که شما علی رغم فاصله استاد ما هستید .
    یا حق


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: