اشک خونین من
کاشکی مجسمه ای ز فولاد بودم
در میدان بزرگ شهر
تنها به من سنگ می زدند
تنها مرا دار می زدند
مرا شکنجه می کردند و
شلاق ام می زدند
دشنام ام می دادند و
تهمت می زدند
تا روز و روزگاری که !
نه دستی می رفت برای سنگ زدن
نه طنابی بود برای دار زدن
نه شکنجه گری بود و
نه شلاقی برای زدن
نه دیگر دهانی باز می شد به دشنام و
تهمت زدن
آن زمان ، مرا آب می کردند
می دیدند ، در دل من
اشک خونین من.
با پوزش از دوستان ، این احساس رنجم می داد و نوشتم.
19 دسامبر 2007
سلام
باید عاشق بود ولی باید عشقو پنهان کرد اون هم معلومه کجا
جایی که دستی میره برای سنگ زدن
طنابی می ره برای دار زدن
شکنجه و شلاق وجود داره
تهمت و دشنام کلام محترمانه گفتگو هستند
به قول سیاوش جهانی رو تصور کن …
و اینقدر تصور کن تا بررسی به اونجا که تو روزنامه نخونی نهنگا خودکشی کردن .
ممنونم از نظرات شما
By: دشتی پر از خیال on دسامبر 19, 2007
at 7:32 ب.ظ.
سلام
نکنه دلت میخواست جای صدام بودی!!!!!!!!
قسمت چهارم سفرنامه طبخ شد تا داغه بفرمایید
By: حالگیر on دسامبر 19, 2007
at 10:26 ب.ظ.
شب یلدا در راه است سکوتی مرگبار چکاوکها نخواهند خواند وبادی بیرحم و طوفانی برف است و باران است نبرد است میان نور وتاریکی بیداد از این شبهای طولانی هوا سرد است و سرما سوزان است
عشق ها بلور آجین شده وکوچه ها خلوت .کودکی ام را که مرور میکنم شب های یلدا شب های بلند عمر من پر از رویاهای بلند یلدایی است خوش به حال تو نشسته در ستاره ات مرا که اسیر زمینم نظاره میکنی .زورقی ساخته ام سوی دلت دریا باد است و ظوفانی.عزیزم فانوست را روشن کن که سر ماسخت سوزان است و تا آخرین ساحل راهی نیست
عیدتون ویلداتون مبارک
By: وحيده on دسامبر 19, 2007
at 10:32 ب.ظ.
درود خوب من

جشن زیبای یلدا نمادی از فرهنگ و شعور ایرانیان از باستان تا به امروز بوده است. من نیز این جشن فرخنده را به شما و تمامی ایرانیان و فرزندان این سرزمین مقدس فرخنده و شادباش می گویم.
ز عطر خاک میهن گر شوی مست
کویر لوت ایران هم عزیز است.
این سروده تقدیم به تمامی فرزندان پاک ایران زمین.
تا درودی دیگر بدرود…خدانگهدار
By: آرمین on دسامبر 20, 2007
at 8:55 ق.ظ.
سلام استاد

چی شما رو اینقدر ناراحت کرده که همچین شعری گفتین
اگه هیچ کدوم از این چیزا تو دنیا نباشه که دنیا گلستون میشه
شب یلدا رو هم بهتون تبریک میگم
موفق باشید
By: نیلوفر مرداب on دسامبر 20, 2007
at 9:16 ق.ظ.
سلام.
سر حال نبودم کمی هم شاکی بودم یه چیزی نوشتم زیاد خدی نگیرید.
از حال و هوای کریسمس برامو نمی نویسید؟
از خاطات شب یلداهای اون سالهایی که در ایران بودید چطور؟
پیری واژه ای است که حالا حالاها با شما بیگانه خواهد ماند.
By: یک چلچراغی on دسامبر 20, 2007
at 12:14 ب.ظ.
خیلی زیبا بود .
………..
راستی آقای اردوخانی پرنیای فسقلی دیگه بلاگ نداره ….
آخه 1 مزاحم داشتم تو بلاگم … بلاگمو پاک کردم .
فکر نمی کنم دیگه بلاگ بزنم .
موفق باشید .. سعی می کنم بهتون سر بزنم .
بدرود
By: پرنیا on دسامبر 20, 2007
at 12:47 ب.ظ.
سلام
خوبید؟
شما هم که افتادین به ای کاش؟
By: عمو on دسامبر 20, 2007
at 2:30 ب.ظ.
راستی عمویی پیشاپیش عیدتون هم مبارک
انشاالله خدا نسیب کنه شما هم برید حج …..آمین
در ضمن شب یلدا هم براتون مبارک و میمون باشه
و هندونتون شیرین و رنگی و بزمتون شاد و برقرار باد
By: عمو on دسامبر 20, 2007
at 2:30 ب.ظ.
درودها
بدرود
By: ما چپی ها on دسامبر 20, 2007
at 2:31 ب.ظ.
راستی قصد جسارت نداشتم ها

دنیای ما دنیای ای کاش هست
By: عمو on دسامبر 20, 2007
at 2:33 ب.ظ.
یک پنجره به وسعت بالهای انتظار آنانکه سالها گلهای امیدشان را در آنسوی پرچین باغ همسایه کاشته اند تا از ترکهای خاک ، نیلوفری بر تاریکی آسمانشان سپیدی بخشد
By: علي on دسامبر 20, 2007
at 2:54 ب.ظ.
سلام عمو
امیدوارم همیشه سالم وسر حال باشی و در شب یلدا طنز های بیشتری برایمان بنو یسی آخه شب دراز است و اردوخانی بیکار
By: اسمون ریسمون on دسامبر 20, 2007
at 5:43 ب.ظ.
دیگان مبارک .شبی که نوید بلند شدن روزها را می دهد .
چه شده آقای اردو خانی عزیز
همیشه با دیدن نوشته های شما غم ها پودر می شد و به هوا می رفت .می فهمیدم که این یک دم عمر ارزش آه و افسوس ندارد و یاد می گرفتیم دم غنیمتی را . حالا چه شده شما که دور از این جایید و می توانید کمی شادتر باشید بازهم اندوه آخر این اندوه چیست که دست از سر ما جماعت ایرانی برنمی دارد .؟ البته احساستان را ارج می نهم .
By: محبوبه میم on دسامبر 20, 2007
at 6:25 ب.ظ.
سلام به پیر خردمند
امید وارم هیچوقت غصه توی دل مهربونتون راه نداشته باشه






By: سما on دسامبر 21, 2007
at 5:39 ق.ظ.