جای دگر دارد
در شگفت ام
که در سر کوچک من
هستی جا دارد
کاخی و کلبه ای
یک اندازه جا دارند
قطره و دریائی ،
سنگ ریزه و کوهی سر به فلک کشیده ،
خورشید و شعله شمعی،
برگ گلی و بوستانی،
پروانه و عقابی،
غم و شادی،
یک اندازه جا دارند
شادم، که حسادت و تنفر
دیگر جائی ندارند
و ، عشق
در دلم جای دگر دارد
در شگفت ام که سر کوچک من
این همه جا دارد
و ، عشق
در دلم ، جای دگر دارد
By: یک چلچراغی on دسامبر 8, 2007
at 2:21 ب.ظ.
در زندگی مرگ است و در مرگ زندگی پس درود بر مرگ و مرگ بر زندگی

عشق غالبا یک نوع عذاب است اما محروم بودن از آن مرگ است
موفق باشید
By: نیلوفر مرداب on دسامبر 8, 2007
at 2:34 ب.ظ.
چقدر جالب


هيچ وقت عشق رو از منظر مادي نگاه نكرده بودم و يا در شعري نخونده بودم به اين شكل.چرا كله ي ما كه از قلبمون گنده تره گنجايش عشق رو نداره اما قلبمون كه از كله مون كوچيك تره از قضا گنجايش عشق رو داره؟ چه مي دونم؟
من عصبانی نبودم که
اما خودمونیم از صبح تا الان دیگه تو آوینه نگاه نکردم
By: مریم on دسامبر 8, 2007
at 3:28 ب.ظ.
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت و فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت نحزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکر افشان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که در آمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
…………………………………………………………….مولانا
شعرهای ساده و زیبایی بودن که منو یاد شیطان انداختند… البت شیطانهای حقیقی نه آن عزازیل با غیرت و منطق دان که هیچوقت نخواست در برابر ضعیفتر از خود سجده کند…… موفق باشید
By: رند تبریزی on دسامبر 8, 2007
at 3:36 ب.ظ.
جای دگر دارد

بسیار با این یکی حال کردم و لذت بردم بی تعارف باز هم از این کارها بکن
By: سیامک on دسامبر 8, 2007
at 4:39 ب.ظ.
عشق یک موهبت است که مکان نمی شناسد برای استقرارش هر چه آنرا در مکانی به زنجیر بکشی ار آنجا دور می شود عشق آزاد است همجون مفهوم آزادی در آزادی است که عشق پدیدار می شود پس چه فرق می کند در کله باشد یا در قلب عشق عشق است اگر در هر دو جا رسوخ کند دودمان عاشق براندازد و مجنونش کند همانگونه که می بینی پدر

پدر
عشق پدر ما را هم درآورده است انگار شما هم که از عشق می نالید
هی پدر عشق بسوزد چه بی پدر است این پدر سوخته
By: شبنم on دسامبر 8, 2007
at 4:47 ب.ظ.
دقيقا يادم نمياد چند سال پيش بود.اينم يادم نمياد كه كدوم خيابون بود و من اونجا چيكار مي كردم و يا اينكه دنبال چي مي رفتم. تنها بودم. مامان گفته بود تو خيابون اخم كنم كه كسي بهم چپ نيگاه نكنه. بابا هم گفته بود به هيچ كس اعتماد نكنم. درست احساس بچه هايي رو داشتم كه همه ي آدم بزرگا رو جز مامان و بابا دزد تصور مي كنن و كافيه بهشون لبخند بزني تا محكم به مامانشون بچسبن. بي اعتنا به اطرافيانم مي گذشتم يه پيرمرد صدام كرد. برگشتم و نيگاش كردم. خنديد و يه آبنبات گذاشت كف دستم. بابا گفته بود از هيچ غريبه اي خوراكي نگيرم. منم چند قدم اونطرفتر انداختمش لاي درختا.
راه رو اشتباه رفتم.مجبور شدم تمام راهي كه رفته بودم رو برگردم.هنوز همونجا ايستاده بود.باز منو كه ديد خنديد و يه آب نبات گذاشت كف دستم. خواستم بندازمش لاي درختا،برگشتم ديدم پيرمرده داره نيگام مي كنه. منم گذاشتمش روي زبونم. هيچ اتفاق بدي هم نيفتاد. از خودم بدم اومد. بعد از اون يه قولي به خودم دادم. اينكه به همه اعتماد كنم حتي اگه به من نارو بزنن.حرفاي مامان و بابا رو گذاشتم لاي صندوقچه اي كه قفلش هميشه گمه.فكر كردم حتي اگه اعتمادم به آدمها بدترين حوادث رو براي من در پي داشته باشه بهتر از تجربه ي دوباره ي اون احساس حقارته لعنتيه.
بعد از اون هيچ وقت هيچ انسان به اصطلاح بدي كه بخواد از اعتماد من سوء استفاده كنه سر راهم قرار نگرفت. نمي دونم شايد هم قرار گرفته و من خبر ندارم. اما كم كم دارم به يه نتيجه اي مي رسم:
گاهي بهتره خودمون رو به كوچه ي علي چپ بزنيم.خدا خودش مراقبمون هست. ما هيچ وقت نمي تونيم از خودمون در مقابل تمام خطرات موجود محافظت كنيم.پس بهتره ديوونه باشيم تا غصه مون رو بقيه بخورن…
By: مریم on دسامبر 8, 2007
at 5:54 ب.ظ.
رنج زن بودن رو خوندم. اینو نوشتم
گاهی وقتا با خوندن بعضی چیزا یا شنیدن بعضی آهنگا یا خوردن بعضی خوراکیا خاطرات خوب مرده ی ما زنده میشن.
خدا رو شکر برای تمام کلمات
برای تمام نت های موسیقی
برای تمام بوها و مزه ها
By: مریم on دسامبر 8, 2007
at 5:56 ب.ظ.
و ، عشق
در دلم جای دگر دارد


By: dady on دسامبر 8, 2007
at 6:34 ب.ظ.
http://www.persiancultures.com
By: پرژن کالچرز دات کام on دسامبر 8, 2007
at 6:51 ب.ظ.
سر شما جای خیلی چیزا داره زیرا مو هاتون از خود گذشتگی کردند و جا را خالی کردند البته ببخشید
By: یه دوست on دسامبر 8, 2007
at 6:52 ب.ظ.
: )
By: امیر خ on دسامبر 8, 2007
at 7:02 ب.ظ.
یه دوست. بالاخره باید یک جا باز کرد برای اشغال ها
By: اردوخانی شوخی و جدی on دسامبر 8, 2007
at 7:07 ب.ظ.
شاد و موفق
By: باران on دسامبر 8, 2007
at 7:08 ب.ظ.
سلام دوست من.
ممنون از حضورتون…بازم بهم سر بزنین.خوشحال میشم.
By: آیدا مرادی on دسامبر 8, 2007
at 8:50 ب.ظ.
خیلی جالب بود

By: حالگیر on دسامبر 8, 2007
at 9:37 ب.ظ.
سلام !
ممنون که بمن سر زدید . باز هم انتظار تان را دارم.
By: ساغر on دسامبر 8, 2007
at 10:05 ب.ظ.
سلام
قسمت دوم سفرنامه را آپ کردم خوشحال میشم سر بزنین
By: حالگیر on دسامبر 8, 2007
at 10:47 ب.ظ.
سلام مهربون خوبی ؟ من اپم بدو بیا منتظر حضور ستاره بارونت هستم دیر نکنی

دنیا را برایت شاد شاد و شادی را برایت دنیا دنیا ارزومندم
By: سارا (دختر مهربون) on دسامبر 9, 2007
at 12:01 ق.ظ.
پاينده ايران ……………

By: afshin,germani on دسامبر 9, 2007
at 12:37 ق.ظ.
سلام بر دوست تازه آشنایم
لطفتان شامل حالم شد وبا دوستی از نظر مکان دور واز نظر افکار تا حدودی آشنا آشنا شدم واین توفیق بزرگی است .
از حسن نظرتان حتی اگر اتفاقی هم بوده ممنون
بااحترام بسیار
By: حسامی on دسامبر 9, 2007
at 3:57 ق.ظ.
ای کاش تمام سر ها این همه جا داشته باشند!
زیبا بود!!
خوش باشی!!!
By: سیرت on دسامبر 9, 2007
at 9:40 ق.ظ.
سلام

ماشاالله به این همه چرت گویی
بابا شما دست گل آقای خدا بیامرزو بستید
هرجا هستی خدا پشتو پناهت باشه بابا نمکی
خوش باشی
By: کاظم on دسامبر 9, 2007
at 4:07 ب.ظ.
عشق هرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند در آتش, دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است
By: خانوم مهندسا on دسامبر 9, 2007
at 4:16 ب.ظ.
شايد اين روزنه ها باريکند
که سراشيب سقوط لبخند
فرياد است !
By: آهو خانم on دسامبر 9, 2007
at 5:25 ب.ظ.
مهم اینه که در دلتون عشق جایی داشته باشه
که داره
ممنون که پیشم میایید
شاد باشید
و دوباره از …تون شعر تراوش کنه
By: مهشید on دسامبر 9, 2007
at 7:12 ب.ظ.
خویش من است آب و گل سرخ
خویش من است سرو و آزادی .
بر آبهای همیشه
اما جستجو ، عین خطر است انگار :
دستی به دور گردن خود می لغزانم
سیب گلویم را چیزی انگار می خواسته است له کند
له کرده است ؟
جستجو _ آرایش درونی
By: ما on دسامبر 9, 2007
at 10:12 ب.ظ.
ابی جان خیلی قشنگ بود. واقا هم عشق جای دگر دارد!
By: خانم on دسامبر 10, 2007
at 12:32 ب.ظ.