نگاشته شده توسط: ordoukhani | دسامبر 1, 2007

بی وفائــــــــــــــی !

بی وفائــــــی !

 در ادبیات ، یا بی ادبیات هیچ کجای دنیا به اندازه ما از بی وفائی یار ننوشته اند. حتی در آهنگ های آنها خیلی کم از بی وفائی گفته می شود.من این طور تصو

می کنم . مردی از بی وفائی ( کم توجهی) همسرش ، یا معشوق اش می نالد. فکر نمی کند این بانوی گرامی صبح از خواب بلند می شود با عجله یک چیزی(به قول خودش) کوفت اش می کند. و فکر می کند باید طوری خودش را آرایش کند که در محل کارش همکاران نر ( مذکر) نخواهند بلندش کنند. بویژه به رئیس ریشو ( یا بی ریش) طوری لبخند بزند که برای همان همکاران نر سوء تفاهم نشود که راه می دهد و سبب حسادت همکاران زن  نشود. و در خیابان موقع رفت و برگشت با مامورین امر به معروف و نهی از منکر برخورد نکند. و ده ها مشکل دیگر که خودتان بیشتر از من که در بروکسل پایتخت اروپا نشسته ام آگاه اید.

 اگر این یار بی وفا مرد باشد باز هم از صبح تا شب فکر آن است که چگونه با هزار جان کندن وسائل ابتدائی خانواده اش را تهیه کند . و شب خسته و کوفته به خانه می آید . در این صورت وقتی نمانده تا صرف وفاداری و قربان صدقه رفتن طرف بکند. اگر این بی وفا بستگان ( خواهر و برادر و پسر عمو ودختر عمو و عمه و دائی باشد ) انها هم با هزار گونه گرفتاری دست به گریبانند . و وقت این را ندارند به شما فکر کنند . دوستان هم به همچنین.

شاید بی وفا آقای  حسن روحانی را می گوئید که پشت پا به تمام قول هائی که به شما داده بود زده است. در این صورت باید بگویم. ایشان تنها به آقا وفا دارند. و ملت جز وسیله نبوده و نیست. تا آقا خوش رقصی های ایشان را می پسندد ، او به ریاست ادامه می دهد و به ریش شما می خندد و برای آقا با آهنگ ضربی می خواند :

تا من تورا دارم ، دیگر چه غم دارم. آقا عمامه به سر ، بعله . منو دوست داری ، بعله . ملت شد خاک به سر ، بعله. آقا عبا به دوش ، بعله . کنم تو رو به دوش ، بعله . نعلین ات زرده ، بعله. بذارم جلو پات ، بعله. من قربون تو ،بعله . من فدای تو ، بعله.  ملت به درک ، بعله . بمب اتم می خوای ، بعله. موشک هم می خوای بعله. من دوست ات دارم ، بعله. منو دوستم داری ، بعله…

 شاعر می فرماید:هر کی به فکر خویشه . کوسه به فکر ریشه . بچه به فکر جیشه. قوچه به فکر میشه . آخوند به فکر ریشه.عقرب به فکر نیشه  . حسنی به فکر  خویشه .


پاسخ

  1. سلام…

  2. سلام.
    جالب بود ولی کاش می توانستی به این روزهای مسجد شاه سر بزنید آن شانه فروش نابینا هم سال هاست به حقوق پرستاری همسر دومش قانع شده.

  3. سلام آقای اردوخانی… از بی وفایی نمی نالم از دروغ می نالم…

    نگرانی من از این نیست که به من دروغ گفته اند … نگرانی من از این است که دیگر نمی توانم کسی را باور کنم…

    با این حال :



    تیغ مژگان چو کشید آن شه شمشیر ستیز
    خود حریف غم او با دو سه لشکر نشدیم
    لاله با داغ دلي شهره از آن است که ما
    خون دل خورده بسی لاله ی احمر نشدیم
    رند تبریز وفا جو که جز این عيش ثواب
    لایق درگه آن ساقی کوثر نشدیم
    رند تبریزی

    الحق که شما شاعرترید… با این قافیه هایی که ساخته اید…

    اینارو هم از من قبول کنید… آی گفتی احمدو؟
    شیر به فکر بیشه… رخ به فکر کیشه… فرهاد به فکر تیشه… پنج به فکر شیشه-

    ممنونم که خبرم کردید استاد عزیزم

  4. درود بر اردوخانی

    مطلب ارسالی ات را خواندم . زیبا بود . من را هم ( گر چه به سن و سال شما

    نیستم ) به یاد قدیم ها انداختید . به خوبی یادم میاد که چی بودیم و چی شدیم .

    اردوخانی جان ، در اینکه ما همگی اهل نق و نال زدن هستیم هیچ شکّی نیست .

    شاید به قول شما جزو معدود مللی باشیم که دمادم از بی وفایی دم میزنیم . ولی

    باید قبول کنیم که اگر بخواهیم به وجدان خودمون رجوع کنیم یکی از بی وفاترین

    آدمهای که خدا خلق کرده خودمونیم . نمیخوام عقایدم رو به شما تحمیل کنم ، فقط

    از طرف خودم و از طرف وجدان خودم صحبت میکنم . کی به ما بی وفایی میکنه ؟

    کی به ما نارو میزنه ؟ کی خوبی مارو نمیخواد ؟ جواب همه’ این سئوالها و هر سئوال

    دیگه ای داشته باشیم یک کلمه بیشتر نیست : » خودمون » . خودمونیم که به آدم

    های نامربوط و صدتا یه غاز رآی میدیم . خودمونیم که با ندونم کاری نون به سفره’ یه

    مشت کرکس میریزیم . بعد هم وا میستیم و داد میزنیم : » آی بُرد ؛ آی خورد و … «

    خودمونیم که دوست داریم گذشته های خوب رو به خاطره تبدیل کنیم . ما ایرانیها

    اصلآ دوست نداریم که گذشته’ خودمون رو تبدیل به تجربه کنیم . فقط دوست داریم

    سوژه ای داشته باشیم برای نوشتن ، برای بحث .

  5. همیشه دوست داریم وقتی به یه هموطن که میرسیم بگیم : ما نوشابه میخوردیم

    دونه ای 2 زار . بنزین میزدیم لیتری 5 زار . با 5 تومن میرفتیم شهرنو . با 200 تومن

    میرفتیم آمریکا و … ما دوست نداریم که گذشته’ خودمون رو جزو تجربه هامون به

    حساب بیاریم . ما خوب میدونیم که تو تاریخ ایران هیچوقت نشده دولتی بره و بهتر از

    اون سر کار بیاد . از زمان خسرو پرویز وضع به همین منوال بوده . ولی ما هنوز منتظر

    ناجی هستیم . میگیم : بنی صدر بهتر از هویداس . رجایی بهتر از بنی صدره .

    موسوی بهتر از رجائیه . رفسنجانی بهتر از موسویه . خاتمی بهتر از رفسنجانیه .

    احمدی نژاد بهتر از خاتمیه . رضائی بهتر از احمدی نژاده و الی آخر . این ماییم که

    خودمون رو خر میکنیم . هیچ کسی نمیتونه هیچ چیزی رو به هیچ کسی تحمیل کنه ،

    مگر با رضایت طرف . وقتی که ما خودمون به خودمونبی وفاییم ، انتظار داریم که

    دیگران بهمون وفا داشته باشن ؟

  6. در جریانی که ؟ دولتهای دیگه مثل دولت ما نیستن . دولتهای دیگه خودشون رو جر

    واجر میکنن برای به دست آوردن منافع بیشتر و چپاول ملتهای دیگه ، برای اینکه به

    ملّت خودشون برسن . برای اینکه مردُم خودشون رو راضی نگه دارن . ما چی ؟ نفت

    رو میفروشیم برای باج دادن به فرانسه و روسیه و سوریه و عراق و فلسطین و …

    تازه داریم میشیم مثل پاکستان و افغانستان . تازه داریم می افتیم به جون همدیگه

    برای در آوردن یه لقمه نون . تازه داریم میشیم مثل اروپای 100 سال پیش . داریم

    میشیم مثل آمریکای 200 سال پیش . تازه داریم می افتیم به جون همدیگه و این

    تازه اوّل کاره . الان اگه به یه جوون بگی که زمان شاه برای رفتن آمریکا و اروپا و …

    احتیاجی به ویزا و هزار جور دردسر دیگه نبود باورش نمیشه . الحمدلله اینقده در قبال

    خودمون و هموطنمون با شرافت برخورد کردیم که هرجایی که بریم یه انگ میچسبونن

    رو پیشونیمون .

    اردوخانی عزیز ، حرف برای گفتن زیاده ، ولی ما فقط حرف میزنیم . » آدمای با وفا »

    کار انجام میدن و ما حرف میزنیم . ما مینالیم و اونا سرشون به کار خودشون گرمه .

    ما به همدیگه غُر میزنیم که تو چرا به فلانی رآی دادی و چرا فلان کار رو کردی و

    آقایون دارن کشتی کشتی نفت قاچاق میکنن . دیگه خیالشون هم راحت شده که

    ملّت ایران جربزه’ سر بلند کردن و اعتراض ندارن . خیلی راحت و تو روز روشن با نفت

    کش ، نفت و بنزین قاچاق میکنن . اونوقت ما میشینیم و هزار جور ان جی او تشکیل

    میدیم و دلمون خوشه که داریم نهایت تلاشمونو میکنیم . باید قبول کنیم که ایران

    دیگه وجود نداره . البته یه خورده سخته ، ولی غیر ممکن نیست . من خودم جزو

    همونایی هستم که اگه کسی ازم بپرسه کجایی هستی ، مطمئنّآ نمیگم ایرانی ام .

    الانم که دارنم ایرانی حرف میزنم و با ایرانی ها ارتباط دارم صرفآ بخاطر حرفهای

    قشنگیه که مهم نیست به چه زبونی گفته میشه ، بخاطر ضرب المثل های قشنگیه

    که نظیرش تو هیچ زبونی نیست .

    اردوخانی عزیز ، ببخشید که روده درازی کردم . همونطور که قبلآ بهت گفتم یکی از

    معدود افرادی هستی که از مصاحبت باهاشون لذّت میبرم .

    بدرود .

  7. از سایت پر محتواتون خیلی خوشم اومد

    دستتون درد نکنه

    من آپم

  8. من به آمار زمین مشکوکم

    اگر این سطح پر از آدمهاست

    پس چرا دل تنهاست؟

    آپم افتخار بدین سر بزنین

  9. سلام
    خوب هستید
    آپم
    موفق باشید.

  10. سلام جناب اردوخانی مثل همیشه وزین و پربار چند آپ جدیدتان را خواندم و لذت بردم امیدوارم همیشه قلمتان از شمشیر برنده تر باشد

  11. سلام
    خواندم ولذت بردم
    زنده باشی وخانه آباد
    مسافره هم به روز شد با یک طنز

  12. سلام چقدر خوبه كه به قول خودتون مختون بهتون استراحت نميده.شما مثل احمدي نژاد به فكر خودتون نباشيد. براي ما بنويسيد و بنويسيد. ما هم مي خونيم و وقتي خنده هامون يخ زد براي وجود آدمايي مثل شما خدا رو شكر مي كنيم.
    اما خداييش ريش بزغاله جماعت خنده دار هم هست.تا حالا صداي بزغاله رو شنيدين چجوري از ته حلقش مياد بيرون و كلي زور ميزنه بعد يه چيزايي بگوش مياد.. مثل ما كه صدامون به هيچ كجا نميرسه. من كه به خاطر اين تشبيه دكتر در دوره ي دوم هم بهش راي ميدم. چه هيچ كس بهتر از ايشون ما رو درك نكرده و نخواهد كرد…

  13. می رسد از دور آهویی که صیادش تویی…

    به شنیدن غزلی از » مهدی جهاندار » میهمانید.

  14. سلام دوست من
    خنده و گریه مرا بخوان لطفا

  15. پاشخ دوستان را در سایت خودشان می دهم . آم تو سیا جان. با خواند نوشته هایت خاطره ای به یادم آمد. من در ایران شنیده بودم : زمانی که بمب های متغقین شر المهانی ها در برلن ریخته می شد و شیر فروش یرش را دم خانه مردم مب گذشت. در حدود جهل سال پیش یک دوت آلمانی به من غمگین گفت : در زمان جنگ به ویژه روزهای آخر ما سذ یک موش با هم دعوا می کردیم. و گاهی گوشت سربازان کشته شده خودمان را می خوردیم. مادرم یک گردن بند طلا را با یک کیسه سیب زمینی عوض کرد. سال فبل که من مهمان آاو بودم . باز هم همین مطالب را گفت : با شوخی خنده و طنز و هجو. اگر به شقیقه مربوط نیست شرمنده ام .
    بی وجدان و شادو تندرست باشی

  16. درود بر اردوخانی .

    ای بابا ، ای بابا ؛ از این که بی وجدانتر نمیشم . حالا که حرف از خاطره شد بذار منم

    یه خاطره برات بگم : اوایل انقلاب یه مطلبی توی یه مجله خودندم که حسابی کلّه’

    پوکم رو داغ کرد . نوشته بود که تو یکی از دهاتای حوالی زاهدان کمیته امداد برای

    مردُم » برنج » برده . نکته’ جالبش اینجا بود که خانوم ٍ خونه فکر کرده بود باید برنج رو

    همینجوری بده بچّه هاش بخورن و در اثر همین کار بچّه هاش از دلدرد مُرده بودن .

    خیلی جالبه . فکر نکن که این موضوع مال 20 سال پیشه . هنوز هم خیلی از ایرانیا

    هستن که طرز استفاده’ لوازم و وسایل اوّلیه’ زندگی رو بلد نیستن . اونوقت یکی

    مثل من دنبال اینه که عینک آفتابیش آرمانی اصل باشه و برودبندش 40 گیگ . چیکار

    میشه کرد ؟ چی کار باید کرد ؟ عجم » باید » گشنه باشه تا بشه کنترلش کرد .

    مطمئن باش اگر خودت یا من تو ایران روزی به مقامی برسیم از اینی که هست هم

    بیشتر ملّت رو میچزونیم . بقول خودت و بقول قُدَما » هرکی به فکر خویشه .

  17. عجب حکایتی

  18. البته من و شما هرچی بگیم به شقیقه مربوطه . ما فقط میگیم . ما میخندیم و

    میخندونیم . ای والله داره . میدونی اردوخانی جان ؟ بعضی وقتا به این فکر میکنم که

    چرا پدر و مادرم تو ایران باید این بهای سنگین رو برای ( به اصطلاح ) زندگی بپردازن

    خندم میگیره . چیکار میتونم بکنم ؟ فقط میتونم یه جوری موضوع رو به شقیقه ربطش

    بدم . شاید الان کاملآ متوجّه نشی که چی میگم . اگه یهو هوس کردی که از حرفام

    سر در بیاری یه سری به ایران بزن . ببین از همون گیتی که وارد شدی برات بدبختی

    و مصیبت میباره یا نه ! نمیخواد برام از آلمان و فرانسه مثال بزنی . تو همین ایران

    خودمون پُره از مثال . گرده’ طبیعت همینجوری میچرخه و هیچ انرژی ای هدر نمیره .

    افغانیا به یه بچّه’ ایرانی تجاوز میکنن ، ایرانیا میرن ژاپن تلافی میکنن ، ژاپنیا میرن

    آمریکا تلافی میکنن و الی آخر . مخلص کلام اینکه از ماست که بر ماست .

    مواظب خودت باش و سعی کن انتظارت رو به اندازه’ ما بی وجدانها پایین بیاری .

    بدرود


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: