آری ، اما
گل زیبائی در باغی دیدم. باغبان پیر را شادباش گفتم به خاطر زیبائی گلش . باغبان غمگین گفت: این گل دل در گروی باغبان جوانی دارد.
در پس دیوار باغ دیدم که پسر باغبان محو تماشای گل زیبای باغ همسایه است.
گل با عشوه و ناز می گوید: آری ، امَا.
24 اوت 2004 ــ کتاب سلام روسپیان ــ نوشته خودم
جناب اردوخانی من ابتین نویسنده این وبلاگ هستم اگر خواستید که اثار کامبیز رو ببینید میتونید از سایت haditoon.com دیدن کنید
موفق باشید و از نظری که در رابطه با تعارض سازنده دادید سپاسگذارم
By: آبتین on نوامبر 25, 2007
at 9:19 ب.ظ.
نمی دونم باید دقیق تر روش فکر کنم…
By: مریم on نوامبر 25, 2007
at 9:34 ب.ظ.
سلام شعرتون رو ترجمه كردم. خوشحال مي زنم به اين يكي بلاگم هم سري بزنيد…
By: مریم on نوامبر 25, 2007
at 10:06 ب.ظ.
سلام
منم
دوستیمان به دو سه ماه گذشته
میرسد
ولی…..
By: ما on نوامبر 25, 2007
at 11:21 ب.ظ.
باغبان گل را خود به زیبایی در باغ می پروراند
باید غیرت را کنار بگذارد و حسرت عشوه گری را از گل نستاند
با ناز گل نیاز باغبان به پروردن بی شمار زیاد می شود
متشکرم
پدر
این صمیمانه ترین واژه را نثارت کردم تا بدانی تو هم باغبانی عزیزی
عزت زیاد
برایت هم یک من با منش سروده ام بیا ببین
By: شبنم on نوامبر 26, 2007
at 4:17 ق.ظ.
سلام آقای اردوخانی عزیز
علی هستم از لندن
چند صباخی پیش من اومدم اینجا
برای شما یه نظر گذاشتم
ولی از شما خبری نشد
بعد دیشب اومدم که شما یه دفعه پابرهنه دوید توی وبلاگ من
من می تونم بپرسم که این چه موضوعی می تونه باشه
که شما بجای اینکه توی کوچه ی راست بریا خودتون سیاحت کنید
خودتون به کوچه ی علی چپ میزنید
..
اگه دوس دارید که با یه سیری با خودتون باب هستند
در نظاره باشید
اون انتخاب شما
و اگه میخواید توی زندگیتون رشد کنید
همون جوری که میکنم و خواهم کرد
اون عینک دودی رو از صورتتون بردارید
همه چی سواد نیست
ادب هم هست
من صلاح دیدم که این پست با واژه هام تقدیم شما کنم
میدونم آدمی همیشه دنبال محبته
ولی در سر منزل درست
بسلامتی شما هم که از نظر قیافه و هیکل چیزی کم ندارید
دارید ؟
..
سعی کنید که راهرو باشید
نه بی بست
میدونم با خوندن این واژه ها توی پوستتون نمی گنجید
ولی خوب چه میشه کرد
هر کسی را بحر کاری ساختند
…
دوس داشتید برای جبران همه ی این تذکرات و یادآوری ها
اگر موافقید
پیوندو جور کنیم
چون میدونم شما به من خیلی احتیاج خواهید داشت و منم به شما
اگر اینه دفع دیر کنید
و من شما در وبلاگای دیگه ببین
متوجه میشم که از چه رنگی هستید.
چون همه چی زمان داره و ساعت
حالا برای خودتون یه چای دارچین بریزید
و از خودتون پذیرای کنید
و مثل من فکر
..
یه روزی یه کی وی می برن پهلوی مجتهد محل
و به ایشون میگن شما میدونید این چیه ؟
اگر میدونید به ما هم بگید..
با لهجه ی ترکی ایشون میگه البته که میدونم این چیه
این یه تخم مرغ که موکت شده
…..
..
By: واژه فروش on نوامبر 26, 2007
at 4:23 ق.ظ.
در ضمن خلق از این همه پیوندهای تکراری شما خسته اند
یه چند تا پیوند خوب با اسامیه بیگانه تهیه کنید
من به شما قول میدم
بهبودی خواهد بود درکارهیتان
مواظب جواب دادنتون باشید
چون من روانشناس هستم
..
تا کی در مرداب
شما نکن اون باغبان پیر شدید
..
من باغ کار ندارم
من هر چی دارم
توی شورتم
..
بهر کسی هم نمیدمش
…
By: واژه فروش on نوامبر 26, 2007
at 4:30 ق.ظ.
سلام. هنوز در عجبم. فقط با خواندن سه تا داستان از من به تمام روحیات من پی بردی. من تند حرف می زنم تند کار می کنم تند فکر می کنم تند می نویسم. انقدر سبکم که این کارو راحت انجام بدم.
مرسی از لطفت که نظر دادی.
By: مصطفی مردانی on نوامبر 26, 2007
at 2:50 ب.ظ.
من اگربنشینم,تو اگربنشینی,پس که برمی خیزد
من اگربرخیزم,تو اگر برخیزی,همه برمیخیزند
پیروز و سربلند باشید
By: پولك on نوامبر 26, 2007
at 3:11 ب.ظ.
متشکرم
By: شبنم on نوامبر 26, 2007
at 7:51 ب.ظ.
By: الهه سخن on نوامبر 26, 2007
at 7:52 ب.ظ.
By: سارا30 on نوامبر 26, 2007
at 7:52 ب.ظ.