یک تحول بزرگ در تاریخ ادبیات ایران
کشور ما را طی قرون گذشته ، کشور گل و بلبل می خواندند. و شاعران ما احساسات عاشقانه خود را از زبان گل و بلبل ، یا شمع و پروانه بیان می کردند. اگر با دید ماده گرائی ( ماده به معنی جنس ، ماتریال ، نه نرو ماده اشتباه نشود ) به آن بنگریم ، خواهیم دید پروانه از روی خریت در آتش شمع می سوزد و اشک شمع هم از گرمای شعله آتش است. و بلبل هم هیچگونه رابطه عاشقانه با گل ندارد ، بلکه بعضی از آنها شیره گل را دوست دارند. اکثر پرندگلن نر در موقع تمایل جفت گیری شلوغ می کنند . و گل هم اهل نازو غمزه و اطفار نیست . اینها ویژه آدمیان است. بگذریم ، تخیلات شاعرانه به تشبیه ماه با معشوق هم رسیده است. که اگر توجه کنید، ماه یک کره بی آب و علف وغیر مسکونی است، حالا چرا شاعر رخ یار را به ماه تشبیه می کند ، این خیال پردازی حق اوست. به هر حال کشور ما کشور گل و بلبل بود .تا روی کار آمدن آقای دکتر آحمدی نژاد. این دانشمند بزرگ و حقیقت بین،کشف کردند که مخالفان ایشان بزغاله هستند. با قول هائی که ایشان در دوران نامزدی ریاست جمهوری خود به مردم داده بودند؛ عدالت، ارزانی ، رفاه اجتماعی ، اشکار نمودن مافیای اقتصادی ، آزادی بیشتر و… ، و در نتیجه برعکس از آب درآمدن وعده ها، اکثر مردم ایران جزو مخالفان ایشان ، یعنی بزغاله هستند.( شعار جدیدــ ما هم بز وبزغاله تو ایم ، احمدی)۰
بزغاله ها فرزندان شیر پاک خورده بزها هستند. پس ملت ایران بزو بزغاله اند. در این صورت، به جای کشور گل و بلبل باید گفت : ایران کشور بز و بزغاله است. شاعران هم دیگر حق ندارند احساس خود را از زبان گل و بلبل بیان کنند، بلکه از زبان بزها به هم . ابراز عشق بز نر به بز ماده . وعشوه و غمزه بز ماده . تشبیه قد بز با میخ طویله پای خروس. سینه ها با لیف حمام . سم بز با چکش . چشمان بز با وزغ . ریش بز با جارو. راه رفتنش با خروس.
بع بع اش با استارت ماشین قراضه پیکان در زمستان ،همینطور تا آخر… البته خیال شاعر خیلی فراتر از اینها است.
در ادبیات گذشتگان ما داستان های هم از بز داریم:
میشی از جوب پرید. دمبه اش بالا رفت. بزی که پشت سر او بود داد زد… دیدم … دیدم. میش گفت: ما سالی به دوازده ماه … تو را دیدیم و چیزی نگفتیم ، حال تو با یک بار دیدن اینقدر سرو صدا و بی ابروئی می کنی؟!
یکی بود ، یکی نبود. زیر گنبد کبود پنج تا بز نشسته بود. دوتا شون دایره می زد. سه تاشون نقاره می زد.
فیل اومد گذر کنه ، افتاد و یک بز خفه شد. همهمه شد، ولوله شد .زنجیر بزها پاره شد. یه بزی افتاد تو آتیش ، از سر تا پا جزغاله شد. صاحب بز بیچاره شد. همه بزا دویدن از پشت بام پریدن. حالا اگه حساب گری ، بگو که چند تا بز داری.
بز به صحرا رود و بزغاله / کند از دوری مادر ناله . آنچنان بع بع فریاد کند / مادر خویش چنین یاد کند.
بز به صحرا برود با چوپان /علف سبز خورد،آب روان/ تا که پستانش پر از شیر شود/ کودک خود از آن سیر شود.باز گردد گله با چوپانش . بزک ما بدود پیشاپیش / تا دهد شیر به بزغاله خویش.
ترانه حاجی فیروزــ ارباب خودم سلام علیکم/ ارباب خودم سرتو بالا کن . ارباب خودم بز بز قندی / ارباب خودم چرا نمی خندی . حاچی فیروزه ، بعله / سالی یه روزه بعله . زرتی … بعله . عمو سبزی فروش؟ بعله. قرمساق کم فروش! بعله . تر تیزک داری؟ بعله. ورخیزک داری؟ بعله. ترت باریکه؟ بعله. خونه ات تاریکه؟ بعله . با شرمندگی به سبب پیری حافظه ام بیشتر از این یاری نمی کند . اگر شعر یا داستان دیگری دارید به این مطالب بیافزائید
شعر زیر را محبوبه میم فرستاده: با سپاس فراوان
روزی گذشت بزغاله ای از گذر گهی
فریاد بععععععع از سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک فضول
کاین شاخ بز چراکه چنین تیز و بر هواست ؟
آن یک جواب داد چه دانیم ما چرا
دانیم همان قدر که شاخ از برای ماست
با پوزش . از کنار این دستگاه بلند شدم به آشپزخانه بروم( شکمم به غار غار افتاده بود) چشمم افتاد به کتاب » چرا ایران عقب ماند» تا کنون ده ها کتاب اشخاص مختلف در این باره نوشته اند. پاسخ من به این آقایون. (همه هم بلانسبت آقا هستند) این است. مگر شما فضول اید که چرا ایران عقب ماند. مگر کسی از شما پرسشی کرده . مگر ما از شما می پرسیم چرا با مادر زنت دعوا داری. چرا همه اش در خانه غر می زنی، یا چرا کرایه خانه ات عقب افتاده است؟ و خیلی پرسشهای خصوصی دیگر که ما از شما نمی کنیم. ملت ایران به ویژه مردم شریف قزوین عقب را دوست دارند . اصلا به شما چه این فضولی ها.
میلاد خجسته هشتمین اختر تابناک آسمان و لایت و امامت
بر تمامی محبین و دوستداران اهل بیت علیهم السلام
بخصوص عاشقان
علی بن موسی الرضا علیه السلام
تبریک و تهنیت باد
By: صادق(تدبر در قرآن) on نوامبر 21, 2007
at 8:47 ب.ظ.
من به دوستی با شما افتخار می کنم
هیچ طنزی مرا آنقدر نمی خنداند در عین این عصبانیت و نفرتی که دچارش بودم
که شما را با سری خم کرده در حال خواندن شعرم در وبلاگ
تصویر کردم
همیشه شاد باشید
By: شبنم on نوامبر 21, 2007
at 9:31 ب.ظ.
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ … کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
آپم
By: وحیده on نوامبر 21, 2007
at 10:34 ب.ظ.
سلام
ممنوم از دعوتتون
ولی حال من از این حرفا دیگه گذشته
By: وحیده on نوامبر 21, 2007
at 11:21 ب.ظ.
سياسي شدي رئيس !!!!
منم همين طور !
شنبه منتظرتانم !
By: اميد on نوامبر 22, 2007
at 5:21 ق.ظ.
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره می زنند . . . مریضی شفا گرفت
دیدی که سنگ در دل آیینه آب شد
دیدی که آب حاجت آیینه را گرفت
خورشید آمد و به ضریح تو سجده کرد
اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت
پیغمبری رسید و در این صحن پر ز نور
در هر رواق خلوت غار حرا گرفت
از آن طرف فرشته ای از آسمان رسید
پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت
زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید
تقدیم حق نمود و سپس ارتقا گرفت
چشمی کنار این همه باور نشست و بعد
عکسی به یادگار از این صحنه ها گرفت
دارم قدم قدم به تو نزدیک می شوم
شعرم تمام فاصله ها را فرا گرفت
دارم به سمت پنجره فولاد می روم…
جایی که دل شکست و مریضی شفا گرفت
سلام
میلاد با سعادت امام رضا (ع) رو به شما و تمامی عاشقانش تبریک و تهنیت عرض میکنم. امیدوارم در این روز عزیز و مبارک هر حاجتی داری از خدا بگیری.
یا علی
By: زهره on نوامبر 22, 2007
at 8:15 ق.ظ.
درود بر شما! شماری از نوشته های جالب و طنزی ات را خواندم – زیبا بودند! موفق باشی انشالله حتماَ پس از این سر میزنم به وبلاکت…
By: سیرت on نوامبر 22, 2007
at 9:25 ق.ظ.
سلام نوشته جالبی بود . واقعا که حقیقته


با آرزوی موفقیت برای شما
By: نیلوفر مرداب on نوامبر 22, 2007
at 9:38 ق.ظ.
سلام مرسی که سر زدین

من لینکتون کردم
اما نوشته هاتون رو نتونستم بخونم
فونتش رو درست نمی کنین؟؟؟
راستی شما کتاب بادبادک باز اثر خالد حسینی رو خوندین؟؟؟
اگه نه بهتون پیشنهاد می کنم بخونین
By: مریم on نوامبر 22, 2007
at 11:59 ق.ظ.
سلام پس اون شعری که گفتین کو؟
تکرار گذشته؟؟؟
By: مریم on نوامبر 22, 2007
at 3:01 ب.ظ.
حقیقته




























موفق و شاد باشید .
بدرود
By: پرنیا on نوامبر 22, 2007
at 3:08 ب.ظ.
با درود فراوان به همه دوستان. پاسخ شما را در سایت خودتان می دهم. اینچنین دیداری تازه کرده ایم
By: اردوخانی شوخی و جدی on نوامبر 22, 2007
at 4:11 ب.ظ.
سلام دوست عزيز وبلاگ قشنگي داري
به منم يه سري بزن
اگرم دوست داشتي تبادل لينک کنيم خبرم کن
By: سامرند on نوامبر 22, 2007
at 5:41 ب.ظ.
سلام خسته نباشی وبلاگ زیبایی داری
این وعده های سر خرمن است جدی نگیر
By: اسمون ریسمون on نوامبر 22, 2007
at 7:24 ب.ظ.
سلام حاجي اردو!
چيه حالا قاط ميزني؟ بي خيال فشارت ميزنه بالا.خدا پدر اين فينقيلي نژاد رو بيامرزه براي بلاگر ها و سايت هاي خبري كه بد نشده.هر چند وقت دهنش رو باز ميكنه ده روزي موضوع خنده جور ميشه.
فعلا زت زياد.
By: جواد on نوامبر 23, 2007
at 4:42 ق.ظ.
سلام دوست!
By: راحله یار on نوامبر 23, 2007
at 9:02 ق.ظ.
یک طنز هم در مورد زنان هزار چهره بنویس
دوست من سلام
شبنم زمستونی شد
By: سارا30 on نوامبر 23, 2007
at 9:02 ق.ظ.
لحظه های کاغذی
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق ِ پرواز مجازی ، بال های استعاری
لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب ِ زرد و غمگین ،پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم :
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحهء باز حوادث
در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری
« قیصر امین پور»
کاریکاتوریست خیلی خوبی هستید
مرسی بابت نظرتون
امیدوارم از این هدیه خوشتون بیاد
By: امید on نوامبر 23, 2007
at 12:01 ب.ظ.
By: الهه سخن on نوامبر 23, 2007
at 12:52 ب.ظ.
سلام آقای اردوخانی عزیز:

از حضورتون بینهایت سپاسگذارم و احساس قشنگتو ن درباره ی شعرم را بسیار پسندیدم.از مطالب جالب و طنز آلود وبلاگتان هم نهایت استفاده را بردم.وبلاگ یکی از عزیزانم را که آنهم اتفاقا در قالب طنز است به شما معرفی می کنم با امید اینکه اوقات خوشی را در آنجا سپری کنید.باز هم چشم به راه حضور پر مهرتان خواهم ماند.
http://www.balouch.blogspot.com/
By: زلما on نوامبر 23, 2007
at 12:56 ب.ظ.
روزی گذشت بزغاله ای از گذر گهی
فریاد بععععععع از سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک فضول
کاین شاخ بز چراکه چنین تیز و بر هواست ؟
آن یک جواب داد چه دانیم ما چرا
دانیم همان قدر که شاخ از برای ماست
ممنون از نگاه زیبایت . بحث پست مدرن را در پست جدید م پی گرفته ام .خوشحال می شوم اگر شما از دریچه ی بیان طنزتان به این موضوع بپردازید. دوستان که جدی گرفته اند شما بیایید با نگاه شوختان تلطیفش کنید .
By: محبوبه میم on نوامبر 23, 2007
at 1:51 ب.ظ.
°°°°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°°°°|__/
°°°°°°°°°°°°|___/
°°°°°°°°°°°°|____/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_________________
~~~~/______________________\~~~ ~~~~سلام
~~~~~/ _________ _________ _\
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸…..آپم
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-
.¸………………… بدوبیا
By: حالگیر on نوامبر 23, 2007
at 4:17 ب.ظ.
By: پرنیا on نوامبر 23, 2007
at 4:36 ب.ظ.
خوشحالم که وبلاگ شما رو دیدم. نکته ای به نظرم رسید که اگه اجازه بدید طرح می کنم.عاشق هر چه را که می بیند تشبیه به معشوقش می کند نه فقط ماه و گل و پروانه را. حال هر شاعری با توجه به احوالات خودش از زبان خاص خودش و نمونه های دراماتیک خودش استفاده می کند. در واقع عاشق غیر از معشوق خودش چیز دیگه ای رو توجه جدی ندارد.
بدرود
By: مسعود on نوامبر 26, 2007
at 4:16 ق.ظ.