گناه اولین مرد و پند دوستانه
اولین مرد ، وقتی در بهشت چشم گشود، هستی را بدید و به بزرگی آن بیاندیشید، از خود پرسید رازش کدام است. جوابی در درون خود نیاقت ، از خدا پرسید. صدایی نشنید. دور تر چند فرشته را بدید که با هم نجوا می کنند. نزدشان رفت. یکی از ایشان گل سرخی بچید و به مرد داد و گفت : راز هستی در این است. مرد گل را به زن داد. زن خواست آن را ببوید ، خار گل به لبش رفت و قطره ای خون آمد. مرد شرمنده برای جبران گناهش لب زن را مکید. مست و دیوانه و عاشق شد. فریاد برآورد : خدایا من به راز تو پی بردم. راز هستی در عاشقی و دیوانگی و مستی است.
خدا گناه اولین مرد را نبخشید و همرا زن از بهشت براند.من از اولین مرد برای این گناه اش سپاسگذارم.
شنبه 17 مهر 1378 ــ 9 اگتبر 1999ــ خر تو خر یا جهان بینی خر نوشته خودم
پند دوستانه
اشخاص پیر ، نمی توانند بعضی از عضلات خود را خوب مهار کنند و بیشتر از جوانان در موقع غذا خوردن ذره ای از غذا وارد مجرای تنفسی آنان می گردد( به گلو جستن) و شروع می کنند به سرفه کردن .شما اولین کاری که می کنید به پشت آنها می زنید. ولی مواظب باشید که ممکن است در حالیکه این پیر خردمند سرفه می کند ، تلنگش هم در برود! برای موارد سخت باید از پشت دو دست را روی شکم شخص گذاشت. او را کمی به جلو خم کرد.و مانند تنفس مصنوعی به شکم فشار آورد. ( این کار را هّیم لیش مانور می گویند)در این حال هم ممکن است تلنگ شخص در برود. در صورت آگاه و آماده بودن ،این حادثه خطرناک شما را دچار ضربه روحی و سر خوردگی نمی کند .
By: dady on نوامبر 20, 2007
at 6:18 ب.ظ.
وبتن خیلی باحاله
اگه دوست داشتین برای همکاری یه سری هم به من بزنید:
http://www.adonissystem.blogsky.com
By: حسین کوهساری on نوامبر 20, 2007
at 6:21 ب.ظ.
اردوخاني عزيز،
داستان کوتاه سگ افغاني و گربه ايراني شما را خواندم. زيبا و به جا وخواندني بود.
چيزي خيلي مشابه به اين داستان بر سر پسر خاله ام گذشته. اول خيال کردم
داستان او را مي نويسيد.
دست تان بي قلم و قلم تان بي رنگ مباد.
By: کاکه تيغون on نوامبر 20, 2007
at 10:51 ب.ظ.
وبلاگ ๑۩۞۩๑ ابوالــــهول ๑۩۞۩๑
http://www.iransphinx.blogfa.com
به روز شد؛
با:
«بزغاله»
بخوانید، نظر بدهید و به دوستان هم بگویید.
By: ๑۩۞۩๑ ابوالــــهول ๑۩۞۩๑ on نوامبر 21, 2007
at 4:33 ق.ظ.
سلام
گناه اولین مرد و پند دوستانه بسیار زیبا و هوشمندانه بود
مثل داستان خلقت آدم و حوا و خوردن میوه ممنوعه اما بدیع
از متن اشخاص پیر خوشم نیامد
خصوصا که نویسنده هم چندان جوان نمی نمایاند
این می تواند به گونه ای نقد خود هم باشد
By: شبنم on نوامبر 21, 2007
at 6:54 ب.ظ.
خیلی طنزاتون جالب بود بخصوص تولید برق از حبوبات

روز دختر چند روز قبل بود که تمام شد و فکر کنم دخترا تا الان مادر شدن
By: حالگیر on نوامبر 21, 2007
at 7:31 ب.ظ.
به روزم با مطلب جدید
By: شبنم on نوامبر 21, 2007
at 8:05 ب.ظ.