نگاشته شده توسط: ordoukhani | نوامبر 11, 2007
با آنان آنچنان کنیم که مایلیم در سختی با ما کنند!
با آنان آنچنان تا کنیم که مایلیم در سختی با ما کنند!
با نوشتن مطلبی با عنوان (مهر خود را ازافغانیان ) «دریغ نکنید، چندی از هموطن های من به ویژه از ایران نوشتند پس چه کنیم؟
ببینیم اروپائی ها چه کردند.
در انگستان ، اگر کسی چهار سال کار کند و مالیات بپردازد، واجد شرایط برای دریافت اقامت دائم خواهد بود. و پس از یکسال بعد از گرفتن اقامت دائم می توند درخواست ملیت بریتانیائی نماید.
اکنون بسیاری از ( خارجی ها) ایرانیان ، به ویژه نسل جوان در شرکت های بزرگ ، یا وزارت خانه ها و دانشگاه ها خارج از کشور دارای مقام های بالائی هستند در بلژیک با قوانینی کم و بیش مانند انگستان ، با جمعیتی نزدیک به دوازده ملیون در حدود هزار نفر پزشک و دندان پزشک ایرانی وجود دارند. در شرکت های خصوصی و دولتی بیشتر از صدو پنجاه نفر از ایرانیان ، به ویژه نسل جوانی که پس از انقلاب آمده اند در ردیف مدیران شرکت های بزرگ کار می کنند. رئیس حزب سوسیالیست بلژیک بزگترین حزب فرانسه زبان ، فرزند یک کارگر معدن ایتالیائی است.
من 52 سال پیش با دو هزار مارک، (هزار اویرو) به وسیله اتوبوس شرکت تی بی تی به اروپا آمدم. در این مدت از تمام مزایای بیمه های اجتماعی و قانونی این کشور مانند یک بلژیکی بهره برده ام. و روابط بسیار دوستانه و خانوادگی با خیلی از بلژیکی ها دارم . و همه جا هم من را به عنوان یک ایرانی می شناسند.
رئیس جمهور فرانسه آقای سارکوزی فرزند یک کارگر مجارستانی است. اکنون چندی از شخصیت های مهم سیاسی فرانسه فرزندان کارگران خارجی هستند که پس از جنگ دوم جهانی به فرانسه برای کار آمدند. از فرانسه بگذریم و برویم آنجایی که من زندگی می کنم و اطلاعات بیشتری از آن دارم.
چگونه کشور بلژیک توانست خارجی ها را در خود جذب کند؟
دولت بلژیک با تصویب قوانین ضد تبعیض نژادی از یک طرف، و دادن حقوقی برابر به خارجی ها با مردم این کشور از طرفی دیگر، ایجاد روابط روابط اجتماعی و خانوادگی خارجی ها با بلژیکی ها، امکان تحصیل رایگان برای فرزندان آنها ، خود به خود پس از یکی دو نسل این مشکل خارجی بودن را حل کرده و هنوز هم می کند.نمی خواهم جنگ و خونریزی و بی کاری و گرسنگی در آفریقا. جنگ عراق ایران و روی کار آمدن طالبان در افغانستان. جنگ ویتنام وقتل عام کامبوج…که سبب فرار خیلی از مردم این کشورها به غرب گردید،را نادیده بگیرم.
گذشته از اینکه بدانیم در اروپا چه کردند ! برادران و خوهران افغانی ما که نزدیک ترین ملت به ما با تاریخی مشترک هستند، کم و بیش چهاردهه در ایران اند. فرزندان شان در آنجا به دنیا آمده و بزرگ شده اند. کشور افغانستان در تسلط نیروهای غربی است . هر روز عده ای به وسیله گروه های گوناگون کشته می شوند، با مشکلات آب وبرق و بیماری دست بگریبانند، دور از انسانی ات و و جدان است ، اگر آنها را با زور روانه کشوری بکنیم که هیچگونه تضمین جانی، مالی را ندارند . کسانی که در ایران به سخت ترین کارها تن در می دهند، به امید اینکه فرزندان شان آینده ای بهتر از خود داشته باشند. با انان آنچنان تا کنیم که مایلیم در سختی با ما کنند!
شاید شما نام آن شهربدانید !
خواب دیدم! با دلی پر ز آرمان
به دنبال آرمان شهر می گشتم
آنجا که خریداری باشد
می رفتم و می رفتم
به دروازه شهری رسیدم
خیال کردم آرمان شهر است
پای به درون شهر گذاشتم
قراولان مرا گرفتند
شکنجه ام دادند
هر چه آرمان در وجودم بود
ازمن گرفتند و نابود کردند
عاری از هر آرمان
سرگردان و بی هدف رهایم کردند
نمی دانم نام آن شهر چه بود.
شاید شما نام آن شهر بدانید!
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
نوشته شده در گاه نوشته ها
سلام آقای اردوخانی
نمی دانم چرا با خواندن مطلبتان بی اختیار گریه ام گرفت … دیشب دختری افغانی
که هم خوابگاهی من است و بسیار انسان محترمی است ، به اتاقم آمد … دختری از بلخ ، از خطه ی مولوی ، از سرزمینی که قابله ی عشق بود … اینها را که
می گفتم با بغض به من گفت : چه عجیب ! چقدر مرا محترم می داری در حالیکه حتی در خود افغانستان بلخی ها را به خاطر بعضی گروهکها و مسایل دیگه ، دوست
نمی دارند … چه خوب که با یاد مولانا از ما یاد می کنی نه با حقارت طالبان …
ممنون از مطلبتان .
By: سفر به دیگر سو on نوامبر 11, 2007
at 10:55 ب.ظ.
نیاز به تاریکی داریم
نیاز به روشنایی
و بیشتر از این دیگر نمی توان گرسنگی کشید
در خواب دیدن ،اندیشیدن
گرسنگی در دوست داشتن
ما وقت زمین را گرفته ایم
و هیچ نکرده ایم
دیگر کسی خواب جدیدی نمی بیند
ما مرده ایم و بلد نیستیم حرف بزنیم
زبانهایی که ما با آنها حرف می زنیم همه بیگانه اند
ما اینجا می نشینیم
و چیزی از ساحل ها را،پرنده ها وشهر ها را
روی کاغذ ها می گذاریم
-که چه؟-
By: سفر به دیگر سو on نوامبر 11, 2007
at 11:08 ب.ظ.
سفر به سوی دیگر. پاسخ ات را در سایت خودت دادم. این را هم اصافه می کنم . بهترین کار روابط دوستانه با خواهر وبراداران افغانی است .شادو تندرست و پیروز باشی
By: اردوخانی شوخی و جدی on نوامبر 12, 2007
at 12:07 ق.ظ.
سلام .


من آپم و منتظر حضور شما و راهنمایی ارزشمندتون .
یا علی مدد .
By: مرغ باغ ملکوت ( پرنده مهاجر ) on نوامبر 12, 2007
at 7:38 ق.ظ.
به مطلب خوبی اشاره شد
ولی متاسفانه در ایران به بدترین شکل با افغانها برخورد میشود
من خودم مردی را میشناسم که در افغانستان درجه دار ارتشی بوده ولی اینجا به کفاشی مشغول است.
یا خیلی از افراد دیگری که اهل افغانستانند ولی به دلیل جنگ آواره شدند و اینجا دیگر امکانات کشور خود را ندارند
و کشور ما هم بس مهمانواز و مردم ایرانی هم مهماندوست که همیشه در این موارد توصیفی زیاده گویی میکنیم
بچه های افغان در ایران دارای شناسنامه نیستند و نمی توانند به مدرسه بروند
خواهر خودم با یکی از افغانهای مقیم ایران دوست است و با هم رفت و آمد دارند و بسیار با هم صمیمی هستند فرزند هردوی اینها امسال به کلاس اول میرفتند ولی آن خانواده ی افغانی به بچه ی خود می گوید که سنش برای مدرسه رفتن مناسب نیست چون بچه شناسنامه ندارد و نمی تواند درس بخواند
ولی آقای اردوخانی شما هم دلتان خوش است اینجا ایرانیان هم از بسیاری حقوق خود بی بهره اند چه برسد مردم کشورهای دیگر
اینجا زنی که صیغه ی فردی میشود اگر بچه دار شود بچه نمیتواند شناسنامه داشته باشد یعنی مجهول الهویه میماند دیگر چه برسد…!
در هر صورت کاش کمی انسان باشیم به دور از هر مذهب و آیین و دینی!
By: مهشید on نوامبر 12, 2007
at 5:54 ب.ظ.
سلام آقای اردوخانی

خوبید شما ؟ کم پیدا شدید ؟ دیگه پیش پرنیای فسقلی نمیاین !
بیشاره پرنیای کوچولو .. فسقلی کبریت فروش .. دوستاش دیگه دوسش ندارن
به مطلب خوبی اشاره کردید …
متاسفانه خیلی جامعه بدی شده … در ایران که بدتر با افغانها برخورد میشه .
موفق و پیروز باشید .
بدرود
By: پرنیا on نوامبر 12, 2007
at 6:27 ب.ظ.
پرنده مهاجر خوب مهربان. به دیدنت آمد . چند خطی هم نوشتم . شادو تندرست باشی
By: اردوخانی شوخی و جدی on نوامبر 12, 2007
at 9:47 ب.ظ.
پرنیای عزیز. به دیدنت آمدم. داستان کوتاهی هم برایت نوشتم. شاید بتوانی آن را برای دوستان کوچک خود هم تعریف کنی.
By: اردوخانی شوخی و جدی on نوامبر 12, 2007
at 9:52 ب.ظ.
از تمام دوستانی که با برادران و خواهران افغانی ما حمایت می کنند سپاسگذارم.
By: اردوخانی شوخی و جدی on نوامبر 12, 2007
at 9:55 ب.ظ.
سلام از وب سایتتان خیلی خوشمان امد به کلبه ی ما هم سری بزنید
By: زهرا on نوامبر 13, 2007
at 8:55 ق.ظ.
سلام دوست خوب من
ممنون از حضورتون ..
متنی که برام کامنت گذاشته بودید عالی بود ..
خیلی زیبا می نویسید ..
خوشحالم که با هم آشنا شدیم .
موفق باشید …..
By: پرنیا on نوامبر 13, 2007
at 10:07 ق.ظ.
By: کشورهای پارسی زبان (سه گانه پارسی ) on نوامبر 13, 2007
at 11:18 ق.ظ.
محترم اردوخانی عزیز سلام وعرض ارادت
جهانی سپاس از مهربانی تان .اما در مورد متن نوشته های ضعیف من:
هرگاه این نوشته های من که بدون تعارف ضعیف اند برای کسی مورد استفاده قرار گیرند در خدمت همه خواند بود.
متشکر از توجه تان.امید که این بابی باشد برای ارتباط بیشتر
موفق باشید
By: باچه آزره on نوامبر 13, 2007
at 11:32 ق.ظ.
سلام
بازم پرنيا اومد .
بازم با يه آپ جديد
بازم با يه عالمه غم
اين دفعه اومده ولی با يه عالمه چرا ؟
………
چرا می خواد که نباشه ؟؟؟
چرا نمی خواد بمونه ؟
چرا همش تو رویاهامه ؟
چرا من انقدر فکرای فانتزی می کنم ؟
چرا ؟
چرا ؟
پيشم بيا خوشحال ميشم .
By: پرنیا on نوامبر 13, 2007
at 2:31 ب.ظ.
پرنیای مهربان. به دیدارت آمدم . جای انگشت گذاشتم/
By: اردوخانی شوخی و جدی on نوامبر 13, 2007
at 3:35 ب.ظ.
سلام
ممنون از حضورت خوشحالم کردی
مطلبت رو هم تا به انتها مطالعه کردم
ممنون
By: کاوه on نوامبر 13, 2007
at 3:35 ب.ظ.
سلام آقای اردوخانی ..



ممنون از حضورتون و محبتت بی کرانتون .
چه کنم که همش از غم می نویسم . چه کنم که دست به نوشتهای شادی
نمی ره .
بیچاره پرنیای کوچولو یه عالمه غصه داره ..
دختر کبریت فروش با کفشهای کتانی عاشق اینطور متنهاست .
…………………………..
متنهام اینطوریه ولی خودم شیطونم و بیشتر مواقع می گم و می خندم تا دو رو
وریامم شاد باشن .
………………………………………….
چشم قربان از شادی هم می نویسم . ولی زمانی که یکی یه دونه ای که همش تو ذهنمه برای همیشه بیاد پیشم . دیگه تو رویاهام نباشه .
……………..
بازم پیشم بیاین دوست خوب من .
……..
این گلم واسه خود خودتون
By: پرنیا on نوامبر 13, 2007
at 3:47 ب.ظ.