خیالم آسوده نمی شد !
گاهی یک ریگ ( تو کفش ام ) توی دلم می رود. با گذشت زمان بزرگتر می شود و آزارم می دهد. و تا ننویسم آسوده نمی شوم. من (مانند تمام پدران ، بیشتر مادرن) مجبورم فرزندانم را هر چقدر هم آزارم دهند، تحمل کنم . بارها دیده ام که پدر و مادری که فرزندی معلول دارند با چه مهر و عشقی، زندگی خود را وقف این فرزند می کنند. یا زن و شوهری که یکی از آنها بیماری مداوا نشدنی دارد. بهترین نمونه بانوانی که همسرشان در جنگ ، یا حادثه ای سخت آسیب دیده، با چه گذشت و فداکاری به او خدمت می کنند. این را داشته باشید !
یکی از دوستان که بنا به گفته خودش «آته» یعنی خدانشناس است ، و هر بار که کسی حتی در شعرش نامی از خدا می آورد بحث وجدل را با او آغاز می کند که تو که دم از روشنفکری می زنی چرا متوسل به خدا می شوی؟ کم و بیش دو هفته قبل عمو و زن عموی پیرش از ایران به دیدن او آمدند. چند روز پیش از آمدن آنها از من پرسید ، راستی تو جانماز و مهر نداری ، قبله کدام طرف است؟ این شخص با اینکه به خدا عقیده ندارد و همیشه خود را «آته » معرفی می کرد، برای خاطر عمو و زن عمویش با گذشت و فداکاری به خاطر رضایت خاطر آنها، در به در دنبال جانماز و مهر می گشت . این را هم داشته باشید.
با اندیشیدن به نوشته بالا که همه ما نمونه آنها را بسیار دیده ایم، ویا گرفتارش هستیم و با گذشت و فداکاری تحمل می کنیم. فکر کردم؛ اگر یک در هزار آن را در مورد همه ( دیگران) به کار ببریم ، می توانیم بدون جدال و تنفر با عشق و احترام با یکدیگر زندگی کنیم.
پوزش می خواهم . هدف ام پند دادن نبود. یک درد دل بود با شما. اگر نمی نوشتم خیالم آسوده نمی شد.
سلام
ممنون که نظر گذاشتید
ادامه بدید موفق باشید
By: ماهی on نوامبر 7, 2007
at 1:51 ب.ظ.
وبلاگ زدیم تا بنویسیم درد ها و غصه ها و گفته هایی که اندازه ی شان از اندازه ی دهانمان بیشتر است.
حرف هاتون خیلی به دل نشستنی و به جا است .
By: آفرین on نوامبر 7, 2007
at 2:54 ب.ظ.
ممنون
By: یک چلچراغی on نوامبر 7, 2007
at 5:05 ب.ظ.
سلام جناب اردو خانی
بازم میگم من سما هستم نه سیما ونه سیا
خب مهم نیست همینکه شما مردا قبول کنین که پیر شدین کافیه !
خیلی ممنونم از اینکه محبت می کنین و به صدای شب سر می زنین
مطلبتون رو خوندم خیلی با ارزش بود .
چرا گفتین مانند تمام پدرا وبیشتر مادران . این جمله معنیش اینه که صبر وتحمل مردا بیش از زنان است . ازتون گله میکنم .می دونین چرا؟
چون بیشتر مواقع مادرا با وجود دردو غمی که فرزند براشون ایجاد کرده گذشت می کنن و به قولی ماله بر روی همه مصائب می کشن که مبادا پدر آزرده خاطر بشه .
پس به نظر من باید جملتون رو ویرایش کنین » مانند تمام مادرا وبیشتر پدرا
خب تا حسلبی ازم عصبانی نشدین خدا حافظی میکنم
کلام آخر: هر جای دنیا که هستین موفق . سربلند واز همه مهمتر سلامت باشین
شب خوش
By: سما on نوامبر 7, 2007
at 6:17 ب.ظ.
ممنون از تموم کامنتها تون.
به زودی می رین توی لیست ماهی های همسایه
By: آب و کاشی on نوامبر 7, 2007
at 9:59 ب.ظ.
سلام داش بزرگه !


این مطلب شما من رو سخت دچار تعمق و تامل نمود
واقعا که فداکاری چیز خوبیه
امیدوارم یکی هم پیدا شه که به خاطر من حاضر بشه فداکاری کنه و با ایثار و گذشت و همبستگی و لطف و علاقه و مهربانی و مودت و دوستی و صمیمیت با من ازدواج کنه
By: پیر پسر on نوامبر 7, 2007
at 11:24 ب.ظ.
قسمت اول حرفام شوخی بود جون داداش ولی قسمت دومش جدی نبود
By: پیر پسر on نوامبر 7, 2007
at 11:26 ب.ظ.
سلام
ببخشید که دیر سر میزنم تا تشکر کرده باشم
ممنونم از دعاتون
مطالب وبلاگتون جالبه
براتون آرزوی موفقیت میکنم
By: شادمهر on نوامبر 8, 2007
at 8:19 ق.ظ.
دیدگاه قشنگیه. اگه همه این گونه فکر کنیم دیگه جایی برای نزاع نمی مونه.
By: محمد صبا on نوامبر 8, 2007
at 8:59 ق.ظ.
سلام . متشکرم از اینکه به وبلاگ ما نظری انداختید در اینده نزدیک با اجازه شما از برخی مطالبتان در وبلاگ اهل قلم استفاده خواهیم کرد . موفق باشید .
By: کامران دوستکام on نوامبر 8, 2007
at 9:13 ق.ظ.
برای تبادل نظر خبرم کن موفق باشی گلم بوس بای
By: تارا on نوامبر 8, 2007
at 9:13 ق.ظ.
گاهی باید گذشت…
By: شادی on نوامبر 8, 2007
at 9:19 ق.ظ.
سلام .
مطلبی رو که داخل پرانتز نوشتید بی انصافیه و از روی احساس .
منظورم :
(مانند تمام پدران ، بیشتر مادرن)
.
.
.
.
.
.
.
موفق و پاینده باشید و در پناه حق .
یا علی مدد .
By: مرغ باغ ملکوت ( پرنده ی مهاجر ) on نوامبر 8, 2007
at 1:08 ب.ظ.