جدا از هم ،از دو راه دور آمدیم
بر سر دوراهی ای دگر رسیدیم
دست در دست هم
به یک راه قدم نهادیم
گاهی شاد و خندان
گاهی غمگین و گریان
به راه خود ادامه دادیم
بر سر دوراهی ای دگر رسیدیم
هر یک به راه دیگری رفت!
2007- سپتامبر -26 ــ بروکسل
جدا از هم ،از دو راه دور آمدیم
بر سر دوراهی ای دگر رسیدیم
دست در دست هم
به یک راه قدم نهادیم
گاهی شاد و خندان
گاهی غمگین و گریان
به راه خود ادامه دادیم
بر سر دوراهی ای دگر رسیدیم
هر یک به راه دیگری رفت!
2007- سپتامبر -26 ــ بروکسل
نوشته شده در شعر
من انسانی آزاد شده از یک فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی هستم . برای به دست آوردن این آزادی با خودم جنگیده ام و هنوز می جنگم . من دیگر خودم را بنده و غلام و چاکر و نوکر و خاک پای کسی معرفی نمی کنم . کسی را هم جناب عالی نمی خوانم ، به عرض کسی نمی رسانم . برای من پزشک در مطب یا بیمارستان آقا یا خانم دکتر است، استاد در دانشگاه، خارج از آن جا خانم یا آقای ...هستند. در نبرد با چاپلوسی ، دروغ ، حسادت ، ضعیف کشی ، مرده پرستی ، عدم اعتماد به خود و قبول سرنوشت که همگی زاده فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی است ، پیروز شده ام . و میدانم لحظه ای غفلت؛ آنها بر من چیره می شوند. از شما خواهش می کنم مرا در نبرد با این فرهنگ پوسیده چندهزار ساله یاری دهید. «ابوالفضل اردوخانی»
سلام
وب قشنگی داری
خوشحال میشم بهم سری بزنی
By: الهام on سپتامبر 26, 2007
at 5:49 ب.ظ.
الهام مهربان من . به دیدنت آمدم . یادگاری نوشتم. اردوخانی
By: اردوخانی on سپتامبر 26, 2007
at 7:23 ب.ظ.
این داستان زندگی بسیاری از ماست.
By: خانم on سپتامبر 27, 2007
at 5:46 ب.ظ.