حاج حسین تلفن کرد و گفت : حاج محسن، باجناقم اومده ، چون تعریف تون رو شنیده میخواد شما رو ببینه ، شام بیا پیش ما. شب رفتم خانه حاج حسین . بعد از تعارفات همیشگی و نوشیدن یک استکان چائی ، صدای سرفه از تو راهرو بلند شد و بعدش هم قیافه یک مرد مسن با پیژاما وصورت نشسته و ریش نتراشیده نشئه پیدا شد. حاج حسین باجناقش ، حاج محسن را معرفی کرد. حاج محسن بعد از خوردن یک استکان چائی پر رنگ رو به من کرد و گفت: این آقای اردوخانی که حشین جون خیلی تعریفش رو می کرد که نویسنده است پس شمائی؟ به قیافه ات نمیاد!
ــ حسین آقا لطف دارن…
ــ به هر حال ، غرژ از مژاحمت این بود که ، یک کشف بزرگ کردم ، میخوام شما بنویشی که تو تاریخ بمونه.
ــ چرا خودتون نمی نویسین؟
ــ من حوشله و وقت این کار را رو ندارم، بی کار که نیشتم !
ــ خواهش می کنم کشف تون رو بفرمائید.
ــ عرژم به حژور شما! چی می گفتم ؟
ــ از کشف بزرگتون می خواستین بگید !
حاج محسن رو کرد به حاج حسین ، شوهر خواهرش و گفت : حشین جون ، کشف من چی بود ؟
ــ چه می دونم ! آهان یادم اومد ، چطور آدم می تونه با یک بث! تریاک دو روز نشئه بمونه.
ـ خوب شد گفتی ، حالا یادم اومد. وقتی تو فردوگاه مهرآباد بودم و می خواشتم شوار طیاره بشم و بیام اینجا ، دیدم تو قوطی تریاکم یه بث! مونده . گفتم نکنه واشه این یه بث! کار دشت خودمون بدیم. خواشتم بخورمش دیدم خیلی آدم دور برمه. دشت کردم ، به هوای اینکه کونم رو بخارونم شافش کردم. یه نگهبانه به من نگاه کرد و گفت: حاجی ، چرا انقدر کونت رو میخارونی ، نکنه چند روزه نشستی؟ گفتم : به موت قشم ، کونم از کون آخوندا هم پاک تره!
لان بیشتر از دو روزه ، یعنی خوب حشاب کردم درشت پنجاه و پنج شاعت میشه که از فرودگاه پرواز کردم ، با وجودی که حشین جون یه خورده تریاک واشم دشت و پا کرده ، ولی من هنوز لول لولم! این تجربه به من ثابت کرد که شاف تریاک اثرش بیشتر از کشیدن ، یا خوردنه. می خواشتم شما این کشف رو بنویشی تا تمام «همشیره ای های» عژیژ بدونن ، که از نژر اقتشادی با شرفه تره ، در ژمن احتیاج به منقل و ذغال و وافور نداره ، ولی یه خورده خفت و خواری داره. هر کی عاشق شد ، خفت و خواری رو هم تحمل می کنه. خاره عاشقی رو…
جمعه 14 خرداد 1378 ــ 4 ژوئن 1999 ــ خر تو خر ، یا جهان بینی خر ــ نوشته خودم
http://www.armancartoon.blogfa.com
By: armancartoon on سپتامبر 14, 2007
at 12:04 ق.ظ.