نگاشته شده توسط: ordoukhani | آگوست 23, 2007

لباسی دارم ، چون لباس شما

چون لباس شما

خواب دیدم که لختم، لختِ لخت

نه شرمی ، سر افراز

              در میان شما

 فریاد بر آوردید،شرم ، شرم

شرم بر تو ، تو لختی ،

            بی حیا

 

سنگ بارانم کردید

سنگها فانوس گشتند

درون مرا دیدید

فریاد بر آوردم

شرم شرم ، بر شما !

           لباس تظاهر و ریا پوشیدگان

 

صدایم در آسمان پیچید

شرم ، شرم بر شما

         لباس تظاهر و ریا پوشیدگان

 

عرق شرم از پیشانی تان می بارید

سیل گشت، شما را برد

من موسی وار از سیل گذشتم

بر دشتی فرود آمدم

از خواب بیدار گشتم

دریغا که دیدم

لباسی دارم

          چون لباس شما

 

از کتاب هرچه بادا ، باد ــ چاپ نیما ـ فوریه 2003 ــ نوشته خودم


پاسخ

  1. سلام دوست مهربان . شعر بسیار لطیف و زیبایی ست.

  2. سپاس از مهر شما. اردوخانی


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: