زنی که دست اش درد می کرد
زنی که دست اش درد می کرد
دو دست اش ، از شانه تا سر انگشتان اش درد می کرد
زنی که دست اش درد می کرد
زنی که کنار مرد، سر بر سینه او می خوابید
دست دیگراش بر نیمه او حلقه می کرد.
دست دیگراش زیر بدن اش ، خواب می رفت
درد می کرد ، درد می کرد
زمانی که طاقت اش طاق می شد
در خواب و بیداری ، در دل آه می کشید
ناله می کرد
آرام بر می خاست، آهسته بی صدا
به آن سوی مرد می خزید
جا عوض می کرد
مرد ، خواب و بیدار
پیشانی اش را می بوسید
زن باز خود را ، در دل مرد جا می کرد
زنی که دست اش درد می کرد
از اولین روز آشنایی اش ، با مرد
دو دست اش درد می کرد
از شانه ، تا سر انگشتان اش ،درد می کرد
درد می کرد.
دوشنبه 17 مهر 1378 ــ 8نوامبر 1999 / خر تو خر ، یا جهان بینی خر
خیلی باهالی بابا
راستی مگه بزرگها هم وبلاگ درست می کنن بیا تو وبلاگ من توی پیونداش
برو حال کن
By: ماهان on ژوئیه 27, 2007
at 12:36 ب.ظ.
روزتون که فردا می یاد مبارک
By: ماهان on ژوئیه 27, 2007
at 12:37 ب.ظ.
ماهان : سپاس از مهر تو. دوست دارت اردو خانی
By: شوخی و جدی on ژوئیه 31, 2007
at 12:19 ب.ظ.