نگاشته شده توسط: ordoukhani | ژوئیه 2, 2007

خروس بی محل

خروس بی محل

جمعی از دوستان و آشنایان از من خواستند تا در مجلسی برایشان صحبتی بکنم. من برای ایتکه بتوانم منظورم را خوب بیان کنم تخته سیاهی( سبزی) خواستم و روی آن نکته های اساسی هدف ام را به صورت : الف ، ب ، پ ، ت … نوشتم. جلوی تخته ایستادم ، و در حدود هشتاد نفر هم در سالنی که برای این منظور  درنطر گرفته بودند حضور داشتند.

هنوز چها ر پنج دقیقه از سخن رانیم ( خیر سرم ) نگذشته بود که: چشم شما روزبد نبیند، بالای بیضه چپ ام ، زیر شکم ام ( بین ران و بیضه ام ) شروع  به خاریدن کرد، چه خاریدنی که بیشتر شبیه به سوزش بود. من برای اینکه محل خارش را بخارانم ، پاهایم را به هم جفت کردم ، و شروع کردم به مالیدن ران هایم به هم . ولی خارش همچنان بیشتر میشد . در این موقع یکی از حاضرین که به گفته خودش ( البته تنها به گفته خودش)استاد ادبیات در دانشگاه ایران بوده ( معلوم نیست کدام دانشگاه )  و اکنون هم در یکی از داتنشگاه های فرانسه( باز هم معلوم نیست کدام دانشگاه) ادبیات قدیم پارسی درس می دهد و شاگردان زیادی دارد، و دکتر در علوم انسانی از سوربن است( البته این آقا جز ده پانزده تا کلمه بیشتر فرانسه بلد نیست) از جایش بلند شدو گفت: مرتیکه الدنگ  اگه شاش داری برو بشاش بعد بیا ببینیم چه … میخوری. (توجه کردید که واژه الدنگ امروز به کار نمیاید و متعلق به زبان قدیم است) پوزش می خواهم برای این همه پرانتز، چاره نداشتم

گفتم : با شرمندگی از حاضرین پوزش می خواهم شاش ندارم ، ولی بیضه ام میخارد، اگر اجازه می فرمایید بخارانم.

یکی از دوستان آقای قبلی از ته سالن گفت: .. گشاد فواره فیضی تخم خاروندن که اجازه نمی خواد.

 شخص دیگری بلند شد و گفت: چگونه اجازه نمی خواهد، باید دمکراسی رعایت شود، ما باید این موضوع را به رای بگذاریم . اکثریت حاضرین برای این شخص دمکرات دست زدند . اداره کننده جلسه از حاضرین خواست : آنهایی  که موافقند به اینکه من بیضه ام را بخارانم دست بلند کنند. پس رای گیری از هشتاد نفر حاضر در سالن 52 نفر رای مثبت ، 8 نفر راي بی طرف ، 30 نفر هم رای منفی دادند. (  توجه کردید که عده ای برای اینکه از هر طرف باد بیاید بادش بدهند : مثبت و منفی رای دادند) در این زمان من دیگر طافت ام طاق شده بود و پشتم را به حضار کردم با عجله زیپ شلورم را باز کردم  شروع نمودم به خاراندن ، چه خاراندنی . پس سه چهار دقیقه  خاردیدن احساس لذت مستی می کردم ، یا  مانند کسی که  از زیر بیهوشی در آمده نمی توانستم روی پایم بیایستم ، پشت میز اداره کننده برنامه روی یک صندلی نشستم و دستم را گذاشتم روی میز و سرم را گذاشتم روی دستم،در آن حالت می شنیدم که جنگ و جدال درباره خارش بیضه من بین موافین و مخالفین خاریدن سخت در گرفته ، بدون اینکه کسی به من کاری داشته باشد.

در حدود نیم ساعتی گذشت تا سر حال آمدم ، و دیدم هنوز بحث ادامه دارد، از میان جمعیت گذشتم و بیرون آمدم . جرو بحث چنان زیاد بود که کسی توجهی به من نکرد.

چند روز بعد ، در نشریات خارج از کشور خواندم که پس از 28 سال سازمان های مختلف  اپوزیسون خارج از کشور در گنگره ای به نام گنگره بروکسل  به رهبری ابوالفضل اردوخانی برای مبارزه با رژیم استبدادی ایران  به توا فق رسیدند. یکی از نشریات نوشت: ابوالقضل اردوخانی مردی که از میان ملت برخاست تا پرچم کاوه کارگر را به دست گیرد و همراه با کار گران ایرانی  به جنگ ضحاک خونخوار روند .

یگی دیگر از نشریات.  فرهمند فردادی ( ابوالفضل اردوخانی پیشین ) کاوه شاه پرست پرچم کاویانی  در دست، برای باز گرداندن و تاج و تخت کیانی به فریدون زمان به مبارزه با رژیم ضحاک خوانخوار بر خواست، و ملت  شاه پرست ایران از این حرکت جاودانی  بر ضد حکومت استبدادی ایران پشتیبانی خواهد کرد. با تبریکات صمیمانه از گروه های و سازمان های چپ و راست میانه و غیره به من رهبر اپوزیسون.

نام سازمان جدید ــ سازمان همبستگی اپوزیسون بروکسل با هدف ریشه کردن رژیم استبدادی ایران.

اساسنامه

دفاع از حقوق بشر ، به شرط اثبات افراد که بشر هستند ووووووو

وقتی این مطالب را خواندم  پیش خودم گفتم : تا حالا ما به همه بند می کردیم و باهمه شوخی می کردیم سر به سر همه میگذاشتیم ، حالا نوبت انهاست.  هر کسی چند روزه نوبت اوست .این نیز بگذرد. ولی :

ولی چند روز بعدش ، روزنامه کیهان تهران در چند شماره  پشت سر هم نوشت: رهبر اپوزیسون سازمان های خارج از کشور «ابوالفضل اردوخانی : این نوکر اجنبی ، جاسوس اسراییل ، 70 ملیون دلار از سی آی آمریکا، 30  ملیون دلار از موساد اسراییل ، 35 ملیون دلار از امیر کویت، 45 ملیون دلار آز سلطان عربستان سعودی برای سر نگونی حکومت ایران گرفته است ، ولی این بی شرف و بی ناموس بی هیچی ، بی پدر مادر …نمی داند که زمان شعبان بی مخ ها گذشته که با چند صد دلار می شد کودتا کرد. اکنون ملت شریف ایران به رهبری رهبر مشت در دهان خوانین( جمع خائن) می زند ، امت بیدار است رهبر و مقام ریاست جمهور هوشیار، پاسدارن خبر دار. درضمن عکس من با مادونا در آغوشم ، دست در گردن مایکل جاکسون و پرنس، با سلمان رشتی در حال رقص،  من در حال گرفتن جایزه نوبل از پرزیدنت بوش، عکس من با ژاکلین کندی ، با گلدا مایر .، عکس من در حال بوسیدن پرچم آمریکا و اسراییل، وعکس هایی  با اشخاص دیگری که مورد تنفر رژُم هستند. این  عکس ها به عنوان مدارک خیانت و جاسوسی من بود، و دیگر اینکه نویسنده کیهان نمی دانست که جایزه نوبل را ژرژ بوش نمی دهد، و ژاکلین کندی و گلدا مایر نخست وزیر پیشین اسراییل سالهاست که به رحمت ایزدی پیوسته اند.

 باز هم من این مطالب  شوخی تلقی کردم، و هر کس از من می پرسد می گفتم اینها می خواهند سر به سر من بگذارند، دیواری  کوتاه تر از دیوار من پیدا نکرده اند. ولی بد بختی من از زمانی آغاز گردید که صد ها سازمان اپوزیسون ، از یکی دو نفره تا ده ها نفره به نام های مختلف پیدا شدند،و خواهان همکاری با من گشتند ، و مقداری از پولی که من گرفته ام ، از ده بیست دلار گرفته تا چند صد هزار دلار خواستند .

هموطنان عزیر: من رهبر اپوزیسون خارج از کشور نیستم ، و نمی خواهم باشم ، و یک سانتیم هم کسی به من نداده ، چنانچه مایل هستید می توانید حساب مرا در هر بانکی که می خواهید وارسی کنید ، خواهید دید که من چقدر به بانک بدهکارم ، و اگر حقوق باز نشستگی ام  دو روز دیر تر به حسابم   ریخته شود نان ندارم بخورم، با بی ادبی می گویم : تنها بدبختی من این بود که بیضه ام  در موقعیت خاصی از تاریخ آغاز به خاریدن کرد ، و بر روال دمکراسی خاریدن آن را به رای حضار گذاشتم .  شاید خروس بی محل که می گویند همین است .


پاسخ

  1. kheyli bahal bood

  2. آقاجان ، برای گنده کردن خودت راههای دیگری هم هست ، نیاز به این نوشته ها نیست. کیهان درباره شما چیزی ننوشته و اگر نشریات دیگری که مدعی هستی نوشتن لینک کنید تا ما متن آنها را ببینیم. کسی با شما کاری ندارد و شما هم بیگناهی. همین. بهتر است تو اینترنت بدانید که از هیچ کس بدون سند ادعایی پذیرفته نمی شه و لازم نیست در قالب طنز با فرافکنی پتانسیل های مهم بودنتان را به رخ بکشید. ما خودمون این کاره ایم آقاجان.

  3. پشت کتابخانه عکس گرفتی بگی کتابخونی ، از نوشته هات معلومه که پخی نیستی پدر جان.

  4. فریبا و دیبای شاسکول ( محترمه )

    مطمئنم که تا حالا » گل آقا » و یا نشریات و مجلات دیگه رو ندیدین . اگه میدیدین

    هیچوقت به مخیّلیهء قناصتون اجازه نمیدادید که با آقای اردوخانی اینطور حرف بزنید و

    دهان گشادتون رو باز کنید و گوزهای هوایی ول بدین . بهتون اطمینان میدم که اگه

    چیزی تو چنته داشتین حداقل یه آدرس برای شنیدن جوابتون میذاشتین . به هر حال

    من به عنوان یه آدم باشعور از طرف شما بیشعورهای حرّاف از آقای اردوخانی معذرت

    خواهی میکنم . در ضمن زیاد هم به خودتون مطمئن نباشین ، اگه با کسی مثل من

    اینطوری حرف میزدین در عرض 5 دقیقه آدرس و شماره تلفنتون رو میفرستادم برای

    » رجانیور » که یه صدقه سری به جسابتون واریز کنه .

    استاد اردوخانی ببخشید

  5. خانم دیبا، و خانم فریبا: نوشته من یک طنز ، یا شوخی بدون غرض است،و آن قدر ارزش ندشت که با این خشونت جواب مرا بدهید، و میدانم کیهان چیزی در باره من ننوشته. دیگر اینکه نمی خواسمتم خدای ناکرده خودم را بزرگ کنم ، امیدوارم پس از این با محبت به نوشته های من توجه کنید . به هر حال اگر این مطلب سبب رنجش شما گردید، مطالب دیگرم اینگونه نباشد. بهتر از این جوابی به قکر ناتوانم نمی رسد. خواهش می کنم خودتان را بدون غرض ورزی جای من بگذارید، و جواب بهتری بدهید. باور کنید انتظار چنین جواب خشنی نداشتم .با سلام دوستانه اردوخانی
    و از دوست نادیده ام سیا هم خواهش می کنم ، اگرکسی به من توهین کرد، و می خواهد به جای من جواب دهد، جواب های را با هوی ندهد.

  6. درود بر آقای اردوخانی

    حق با شماست و از اینکه کنتزل خودم رو از دست دادم از شما پوزش میخوام . یه

    مقداری از ایرانی بودنم استفراغ داشتم که به عرض این خانوم ها رسوندم .

    باز هم عذر میخوام .

    بدرود .

  7. فراموش کردم: از خام دیبا ، و خانم فریبا و سایر خوانندگان داستانهایم دوستانه خواهش می کنم، به جای اینکه به تو هین کنند،شخص مرا نادیده بگیرند، و از نوشوته ام انتقاد کنند. این چنین به من نوشتن میاموزند.و دیگر اینکه هر کس افکارش را در معرض دید عام می گذارد ، باید منتطر همه نوع عکس اللعمل باشد. باز هم با همان سلام دوستانه ،با کمی رنجش خاطر، بدون کمترین کینه . اردوخانی

  8. با درود مجدد

    آقای اردوخانی ، به دور از هرگونه چاپلوسی باید بگم که نه من و نه امثال من جُربُزه

    و سواد کافی رو برای نقد نویسندگانی از نسل شما نداریم . منم فقط برای این براتون

    نظر نمیذارم و بقول خودتون نوشته ها رو نقد نمیکنم ، چون میدونم مینیمُم 30 سال

    باید نویسنده باشم تا بتونم کارهای شما رو نقد کنم .

    آقای اردوخانی : این خرابشده اینترنته ، نه خونه’ قمر خانوم که آدم منتظر هر چیز و

    هر کس و هر عکس العملی باشه . اگه جلوی اراجیفِ بعضی از هم میهنانِ کوتاه فکر

    رو نگیریم به یاری خدا بدتر از اینی میشیم که هستیم . یهو جَو میگیرمون و میشیم

    نابغه’ هزاره’ سوم . و اگه جلوی ابلهان قد علم نکنیم معلوم نیست تا کِی و از کی

    توسری خواهیم خورد . البته در امور شخصی شما دخالت نمیکنم . ولی اجازه بدین

    که جوونهایی مثل من که حال و حوصله’ دردسر و مکافات رو دارن جلوی این جور

    نظرات بی ادبانه رو بگیرن . تا احمقها و کوتاه فکرها و عقده ای های فرهنگی و

    فرنگی یاد بگیرن که » کسی رو برای عقاید شخصیش و در فضای شخصیش »

    نمیشه و نمیتونن موآخذه کرد .

    مسرور باشید و شادکام .

  9. سیا مهربان: احساس تو برای من قابل درک است، و سپاسگذارم . احساس خشونت بعضی دیگر همچنین، ولی «یک کمی» خیلی کم گله مندم. امیدوارم محبت تو به من ادامه یابد ، و خشونت بعضی دیگز که مطالب من سبب رنج اشان گردیده پس از مدت کوتاهی تغیر کند. فکر می کنم هرکسی اگر صادقانه بیاندیشد می تواند به من چیزی بیاموزد. من پیر به دنیا نیامدم ، و مراحل شما را با همان احساس گذرانده ام . فکر می کنم انترنت جای مجادله و فحاشی نیست ، بلکه می تواند ما را که از هم دوریم به هم نزدیک کند. توهین به یکدگر بین ما بیش از بیش جدایی میاندازد. اگر با افکار یکدیگر مخالف هستیم ، با هم دشمنی نداریم. تو را می بوسم
    باسلام گرم دوستانه به مخالفین نوشته هایم . اردوخانی

  10. با سلام
    امروز در اینترنت چرخی زدم تا اینکه به اینجا رسیدم . کاش میشد دوستانه با هم تبادل نظر کنیم نه اینکه با تهدید بخواهیم حرف هایمان را به اثبات برسانیم

  11. با درود به هوفی. چرخ زدن را همراه با آهنگ و رقص و شادی می بینم. آرزو می کنم همیشه آمیدوار به آینده وچرخان باشید. اردوخانی

  12. به نظر میرسد عده ای بین طنرو سایر نوشته ها فرقی نمی گذارند. این نوشته بیش از هر چیز ابوزیسون خارج از کشور را دست می اندازد . البته رسانه های رسمی را هم در برخورد با مخالفان بی نسب نمی گذارد . من نشانی از خود بزرگبینی در ان نمی بینم. اما نظر ها نشان میدهد که هنوز تحمل نظرات متفاوت نتوانسته در فرهنگ ما ریشه بدواند.

  13. خانم درودبر شما. هدف من در شوخی و ظنز و هجو گره یا سازمان خاصی نیست بلکه من از هیچ کس در متلک گویی و شوخی حتی از خودم نمی کذرم،به ویژه دوستان. باور کنید اغلب پیش میاید که دستم به کاری بند است، شاشم می گیرد. اولین فکرم این است : سگ موقع شکار شاش اش می گیرد. یا وقتی به مطلبی زیاد بخندم، در دل می گویم : خر بخندید و شد از قهقهه سست.( شعر سعدی اگر اشتباه نکنم خرکی را به عروسی خواندند) در ضمن مواظب ام روی نقاط ضعف اشخاص انگشت نگذارم . در ابتدا نوشته ام گفتم: طنز سبب نزدیکی مردم با هم به ویژه مردم با دولت مردان می گردد. با درود دوستانه به شما و سایر خوانندکان ام


نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

دسته‌ها

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: