در این بازار زندگی
مطاع حجره ها ریاست
حجره اشان پر زمشتری
دخل اشان پر
کاسبان شاد
خریدار با تزویر می پردازد
به دروغ فسم می آراید
به صد چندان آبش می کند
در این بازار زندگی من هم دکه ای دارم
مطاع ام عشق است
کسب ام کساد
کو مشتری . 8 اوت 2004
در این بازار زندگی
مطاع حجره ها ریاست
حجره اشان پر زمشتری
دخل اشان پر
کاسبان شاد
خریدار با تزویر می پردازد
به دروغ فسم می آراید
به صد چندان آبش می کند
در این بازار زندگی من هم دکه ای دارم
مطاع ام عشق است
کسب ام کساد
کو مشتری . 8 اوت 2004
نوشته شده در شعر
من انسانی آزاد شده از یک فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی هستم . برای به دست آوردن این آزادی با خودم جنگیده ام و هنوز می جنگم . من دیگر خودم را بنده و غلام و چاکر و نوکر و خاک پای کسی معرفی نمی کنم . کسی را هم جناب عالی نمی خوانم ، به عرض کسی نمی رسانم . برای من پزشک در مطب یا بیمارستان آقا یا خانم دکتر است، استاد در دانشگاه، خارج از آن جا خانم یا آقای ...هستند. در نبرد با چاپلوسی ، دروغ ، حسادت ، ضعیف کشی ، مرده پرستی ، عدم اعتماد به خود و قبول سرنوشت که همگی زاده فرهنگ ارباب رعیتی و استبدادی است ، پیروز شده ام . و میدانم لحظه ای غفلت؛ آنها بر من چیره می شوند. از شما خواهش می کنم مرا در نبرد با این فرهنگ پوسیده چندهزار ساله یاری دهید. «ابوالفضل اردوخانی»
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟