دو تا تخم
حسن کبا بی داشت تعریف می کرد واسه رضا کچل. آره تو بمیری رضا خار این روزگار رو، بعد از یک عمری حسرت یک ماشین نو ، نوی نو هم نبود ، پونزده سالش بیشتر نبود خریدم هزار پونصد تومن، رفتم تو جاده قم ، سگ دست بردیم ، زرپی زدم تو کون یک کامیون ، داغون داغون شد.
رضا کچل: خوب شد خودت و بچه ها توری نشدین.
حسن کبابی: مادر بچه ها که خونه بود، خودم رو راست می گی، شانس آوردم، ولی این دوتا کره خر حرومزاده اگه بگی مهم نبود، مادرشون از مرغ که تخم کنه راحت تر میزاد، این دوتا تخم رو می ذاشتم زیرش ، دوتا کره خر دیگه میزایید، آخه ماشین رو بگو ، ما با هاس چقدر دیگه دو واره دست بسوزونیم و دود کباب بخوریم تا بتونیم یماشین دیگه بخرم. 30 مهر 1369 / فرهنگ بی فرهنگ ها
ادامه ندارد
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟