تکرار گذشته.
من که هستم در این دنیا؟
ماجرای لحظه ای
از گوشه تاریک ماجرا جویان
نه، نه
گوشه ای از درد و رنج بی نوایان
در شبی تاریک ، در دخمه
تن به تن ، وه خجالت
بسته شد نطفه
یک شب تاریک غمگین، آری
که چه میدانستند من که هستم
لحظه ای از زندگیشان
لحظه ای از درد و رنج یاد رفته
فراموشی ، فراموشی ، نه از مستی
نیست مطرب ، نیست رقصی
نیست عشقی ، نیست شادی
با خجالت، با تاسف ، با لبخند تلخی
با غم و اندوه تکراری
زآنچه کردند
گر تفکر لحظه ای ،
من نمی پرسیدم از خود، یا کس
من که هستم
16 تیر 1369 ــ 17 ژوییه 1990 / فرهنگ بی فرهنگ ها
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟